جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با چوبکار

چوبکاری

چوبکاری
کسی را با چوب زدن، سیاست و تنبیه بواسطه چوب زدن، عمل چوبکاری کردن
فرهنگ لغت هوشیار

چوبدار

چوبدار
آنکه شغلش خرید و فروش گوسفند است گله دار گوسفند دار، شخصی که در میدانهای بار فروشی دو سر چوب قپان را روی دوش گیرد، (اصطلاحا) قپاندار
فرهنگ لغت هوشیار

چوبدار

چوبدار
کسی که کارش خرید و فروش گوسفند است، گله دار، اصطلاحاً قپاندار
چوبدار
فرهنگ فارسی معین

چوبدار

چوبدار
چوب دارنده، دارندۀ چوب، (از فرهنگ فارسی معین)، خادمان سلاطین و وزرا که چوبهای سیمین و زرین در دست دارند، بفارسی آن را چوبکی هم گویند، و بترکی تونقطار بضم تای فوقانی و فتح قاف و طای مهمله به الف و رای مهمله در آخر گویند، (آنندراج)، نوکرهای مخصوص سلاطین و امرا که چوب نقره و طلا در دست دارند، (فرهنگ نظام)، گرز بردار، (ناظم الاطباء) :
قیصر شرابدارت و چیپال چوبدار
خاقان رکابدارت و فغفور پرده دار،
منوچهری،
، آنکه گوسفند و بز و میش و گاو بسیار از قراء و قصبات گرد کند و برای فروختن بشهرها برد و در کشتارگاهها و غیره بفروشد، جلاب، (یادداشت مؤلف)، آنکه شغلش خرید و فروش گوسفند است، گله دار، گوسفنددار، (فرهنگ فارسی معین)، شخصی که در میدانهای بارفروشی دو سر چوب قپان را روی دوش گیرد، (فرهنگ فارسی معین)، (اصطلاحاً) قپاندار، و تلفظ عامیانه آن چوقدار است
لغت نامه دهخدا

چوبکاری

چوبکاری
کسی را با چوب زدن، (فرهنگ نظام)، سیاست و تنبیه بواسطه چوب زدن، (ناظم الاطباء)، زدن با چوب، (یادداشت مؤلف)، عمل چوبکاری کردن، (فرهنگ فارسی معین)، کنایه از سخت گفتن و نکوهیدن:
کی ز صندل به شود درد سرم
ناصحا این چوبکاری واگذار،
صائب (از آنندراج)،
بچوب رمزی از صنعت نگاری
زبان صنعتش در چوبکاری،
محسن تأثیر (از آنندراج)،
، بمجاز، کسی را شرمنده کردن، فلان تعریف احسان مرا کرد گفتم مرا چوبکاری میکنی، (فرهنگ نظام)، شرمسار کردن با انعام و اکرام، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

روبکار

روبکار
دم دست و نزدیک و مشرف، در حال حرکت، عازم و آماده برای کار. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

چوبار

چوبار
نام رودخانه ای است که به بحرخزر میریزد و محل صید ماهی میباشد
لغت نامه دهخدا