- جهود
- کلیمی، یهودی اسرائیلی
معنی جهود - جستجوی لغت در جدول جو
- جهود ((جُ))
- یهود، یهودی
- جهود
- یهود، یهودی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جهود بودن یهودیت
کوشش، تلاش، جد و جهد
کوشش، جهد، غایت کوشش
نیگری ناسپاسی انکار کردن امری را دیده و دانسته منکر شدن
جمع جد، نیاکان
جمع جلد، پوست ها جمع جلد پوستها
یخ بستن، جامد شدن
جمع جید، گردن ها جمع جید گردنها
جمع جند، پارسی تازی گشته گندها سپاهان جمع جند لشکرها سپاهها
قصدی که بسوی دشمن کنند برای حرب او، کارزار کردن با دشمنان در راه خدا زمین سخت و بی گیاه زمین سخت و بی گیاه
کوشش بسیار
ناتوان
نادان، بی خرد
جنبان کسی که در یک جای ماندگار نشود
مرد دلاور
یهودیگری، نیکوکاری، آهستگی در سخن
ریدک ریتک نوجوان
حاضر شدن، آشکارا، دیدن، مقابل غیب
فهدها، یوزپلنگ ها، جمع واژۀ فهد
یهودی، بنی اسرائیل، پیروان حضرت موسی
شاهدها، حاضر شدن، جمع واژۀ شاهد، دیدن چیزی، گواه شدن، در تصوف آشکاری حقایق در دل، مشاهدۀ حق در ضمیر
جنگ کردن در راه دین حق، مبارزه، کوشش کردن
جهاد اصغر: مقابل جهاد اکبر، جنگ در راه دین
جهاد اکبر: مقابل جهاد اصغر، جهاد یا جنگ با نفس و ریاضت برای تزکیۀ نفس
جهاد اصغر: مقابل جهاد اکبر، جنگ در راه دین
جهاد اکبر: مقابل جهاد اصغر، جهاد یا جنگ با نفس و ریاضت برای تزکیۀ نفس
انعطاف ناپذیری، بی نرمشی، خشک شدن، خشکی، افسرده شدن، افسردگی، جامد بودن
عهدها، پیمان ها، قراردادها، روزگارها، ضمان ها، منشورها، جمع واژۀ عهد
زمانها و پیمانها و سوگندها
جمع فهد، یوزان جمع فهد یوزان پوزپلنگان
بنی اسرائیل، پیروان حضرت موسی (ع) کسی که دریهودیه متولدشده باشد، کسی که ازعقاب ساکنان آن ناحیت بود. یهوت
کارزار کردن، جنگیدن در راه حق، اصغر جنگ با دشمنان دین خدا، اکبر جنگ با نفس و تحمل رنج برای مبارزه با امیال نفسانی