- جهاندن
- جهاند خواهد جهاند بجهان جهاننده جهانده بجستن واداشتن پرش دادن به جست و خیز وادار کردن
معنی جهاندن - جستجوی لغت در جدول جو
- جهاندن
- به جست و خیز یا پرش یا حرکت وادار کردن
- جهاندن ((جَ دَ))
- خیزاندن، تازاندن، جهانیدن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
نجات دادن خلاص کردن (از قید و بند)
جر زدن، پاره کردن
دل کسی را سوزاندن
بجستن واداشته پرش داده شده
جهاند خواهد جهاند بجهان جهاننده جهانده بجستن واداشتن پرش دادن به جست و خیز وادار کردن
رها کردن، آزاد کردن، نجات دادن
دل کسی را سوزاندن، کسی را آزار و اذیت کردن چنان که دل سوخته و اندوهگین شود
له کردن
آگاهانیدن
تر نهادن، خیساندن
پاره کردن چاک دادن دریدن شکافتن
آهار زدن آهار کردن آهار مالیدن
بحرکت سریع و تند واداشتن
متعدی دادن، وا داشتن که بدهد، عطا کردن، فرمودن
رسانیدن، کسی یا چیزی را بجائی یا نزد کسی بردن، فرستادن
ترساندن و گریزاندن
نجات دادن خلاص کردن (از قید و بند)
نجات داده شده خلاص کرده
نجات یافته خلاص گشتن (از قید و بند)
فراموش شدن چیزی از کسی، بجای ماندن چیزی از کسی عمدا یا سهوا
داده شدن پیاله شراب بکسی از راه دوستی و تواضع
حرکت دادن، به خود، تکان دادن، به حرکت در آوردن
جوشاند خواهد جوشاند بجوشان جوشاننده جوشانده) بجوش آوردن مایعات بوسیله حرارت، ریاضت دادن امتحان کردن آزمایش کردن
نگهبان جهان پادشاه سلطان، مدیرامور جهان پادشاهی که مملکت را نیکو اداره کند مقابل جهانگیر
نگهدارنده جهان
بجستن واداشته پرش داده شده