- جهانبان (پسرانه)
- نگهبان جهان، خداوند
معنی جهانبان - جستجوی لغت در جدول جو
- جهانبان
- نگهدارنده جهان
- جهانبان
- خداوند
- جهانبان
- پادشاه بزرگ، خداوند
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
سلطنت پادشاهی
سلطنت، پادشاهی
پادشاهی، سلطنت
مردم دنیا
نگهبان جهان پادشاه سلطان، مدیرامور جهان پادشاهی که مملکت را نیکو اداره کند مقابل جهانگیر
نور دهنده بجهان تابنده بر عالم آفتاب جهانتاب، ماه پنجم از ماههای ملکی
بیننده جهان آنکه یاآنچه دنیا را ببیند، چشم عین، چشم باطنی، فرزند، گردش کننده در اقطار عالم سیاح جهانگرد، روحی که در باطن آدمی نهفته است
جهاند خواهد جهاند بجهان جهاننده جهانده بجستن واداشتن پرش دادن به جست و خیز وادار کردن
بینندۀ جهان مثلاً چشم جهان بین، کنایه از چشم
سازیست نی انبان: آنان که مثال نای ناانبانند دورندازاوازآن ببانگش خوانند. (باباافضل)
پادشاه، نام یزدان، صفت برای خداوند
کنایه از چشم، دیده
طرفین، دو جانب
کسی که با جان خود بازی می کند
جهاند خواهد جهاند بجهان جهاننده جهانده بجستن واداشتن پرش دادن به جست و خیز وادار کردن
به جست و خیز یا پرش یا حرکت وادار کردن
در دورۀ جمهوری اسلامی، کسی که در جنگ میان ایران و عراق، معلول شده است، کسی که جان خود را به خطر اندازد، ازجان گذشته، دلیر، بی باک، بندباز
نهنبن، سرپوش دیگ، کوزه، تنور و مانند آن، سر کوزه، سر دیگ، سر تنور
سر پوش دیگ و مانند آن: (لطیف ارشد ز سوزش قطره آبت به دیگ گل کنی بازش کثیف از بنهی از طینت نهنبانش) (امیر خسرو رشیدی)، طبق تنور و مانند آن سر تنور، سر کوزه و مانند آن
معشوق محبوب شاهد دلبر زیبا