- جنبیدن
- تکان خوردن
معنی جنبیدن - جستجوی لغت در جدول جو
- جنبیدن
- تکان خوردن، به حرکت آمدن، حرکت کردن، به لرزه درآمدن
- جنبیدن ((جُ دَ))
- حرکت کردن، لرزیدن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
(جنبیدن) حرکت کرده تکان خوردن، لرزیده، مضطرب شده
نبرد کردن
جستن خیز کردن، گریختن
دست بر دست زدن
لرزیدن، فرو ریختن بنا
سوراخ کردن سفتن، کاویدن کاهش کردن
تکان خورده، حرکت کرده
لرزیدن، تپیدن، فروریختن بنا
جنبیدن
کج شدن
سفتن، سوراخ کردن
جنگ کردن، نبرد کردن
сражаться
kämpfen
боротися
walczyć
combattere
pelear
combattre
vechten
ต่อสู้
bertarung
להילחם