جوهری است فرومایه و ارزان و رنگ آن کبود به سرخی مایل میباشد و معدن آن به مدینه طیبه نزدیک است. گویند در پیاله و ظروف گمست هرچند شراب خورند مستی نیاورد و اگر قدری از آن در قدح شراب اندازند همین خاصیت دهد و اگر در زیر بالین گذارند و بخوابند خوابهای خوش بینند. (برهان) (آنندراج) (الفاظ الادویه). به عربی جمست گویند. (از اقرب الموارد). جمست. (انجمن آرای ناصری) : میان خواجه و تو و میان خواجه و من تفاوت است چنانچون میان زر و گمست. فرخی
جوهری است فرومایه و ارزان و رنگ آن کبود به سرخی مایل میباشد و معدن آن به مدینه طیبه نزدیک است. گویند در پیاله و ظروف گمست هرچند شراب خورند مستی نیاورد و اگر قدری از آن در قدح شراب اندازند همین خاصیت دهد و اگر در زیر بالین گذارند و بخوابند خوابهای خوش بینند. (برهان) (آنندراج) (الفاظ الادویه). به عربی جمست گویند. (از اقرب الموارد). جمست. (انجمن آرای ناصری) : میان خواجه و تو و میان خواجه و من تفاوت است چنانچون میان زر و گمست. فرخی
تبدیلی از ’مجس’ یا مخفف ’مجسه’ و آن موضعی است از نبض بیمار که طبیب دست بر آن نهد و شاید مقصود ’مجسطی’ باشد و آن کتاب هیئت بطلمیوس است. (کلیات شمس چ فروزانفر ج 7 فرهنگ نوادر لغات) : به جواب گفت این خو که تو داری ای جفاگر نه سقیم ماند اینجا نه طبیب و نه مجستی. (کلیات شمس ایضاً)
تبدیلی از ’مجس’ یا مخفف ’مجسه’ و آن موضعی است از نبض بیمار که طبیب دست بر آن نهد و شاید مقصود ’مجسطی’ باشد و آن کتاب هیئت بطلمیوس است. (کلیات شمس چ فروزانفر ج 7 فرهنگ نوادر لغات) : به جواب گفت این خو که تو داری ای جفاگر نه سقیم ماند اینجا نه طبیب و نه مجستی. (کلیات شمس ایضاً)
نوعی از جواهر زبون کم قیمت و ارزان باشد. (برهان). نوعی از جواهرزبون کم بها که رنگش به سرخی مایل است و معرب آن جمست باشد. (آنندراج). یک نوع گوهری زبون و کم قیمت و ارزان. (ناظم الاطباء). صحیح آن گمست = جمست. (حاشیۀبرهان چ معین). و رجوع به گمست و جمست شود، کنایه از مردم بداصل و نادان هم هست. (برهان). مردم بداصل و نادان. (ناظم الاطباء) ، نوعی از پیاله و جام. (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس)
نوعی از جواهر زبون کم قیمت و ارزان باشد. (برهان). نوعی از جواهرزبون کم بها که رنگش به سرخی مایل است و معرب آن جمست باشد. (آنندراج). یک نوع گوهری زبون و کم قیمت و ارزان. (ناظم الاطباء). صحیح آن گمست = جمست. (حاشیۀبرهان چ معین). و رجوع به گمست و جمست شود، کنایه از مردم بداصل و نادان هم هست. (برهان). مردم بداصل و نادان. (ناظم الاطباء) ، نوعی از پیاله و جام. (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس)
شراب خورده، خارج شده از حالت طبیعی به علت خوردن شراب، بی هوش، مدهوش، کسی که به علت داشتن مال و مقام و غیره بسیار مغرور باشد، ملنگ شاد و خوشحال و سردماغ
شراب خورده، خارج شده از حالت طبیعی به علت خوردن شراب، بی هوش، مدهوش، کسی که به علت داشتن مال و مقام و غیره بسیار مغرور باشد، ُ ملنگ شاد و خوشحال و سردماغ