- جلم
- ممرز
معنی جلم - جستجوی لغت در جدول جو
- جلم
- ممرز، درختی جنگلی که از چوب آن در صنعت و از میوۀ آن برای تهیۀ روغن استفاده می شود، تغر، تغار، مرز
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
اژغ هم آوای ابر آن چه از شاخه های درخت در پیرایش ببرند
مرد سخت و قوی
پارسی تازی گشته سلمک گزنه سرخ
خرسنگ، شتر کلانسال سنگ جلمد
پارسی تازی گشته گلماغ پی کمان
سریانی خیار بادرنگ خیار
آب کاکایی (گویش گیلکی) مرغ دریا
جلنبر، آنکه جامۀ کهنه و کثیف و پاره پاره و جل مانند در بر داشته باشد
سنگ بزرگ
پوشینه، پوست، پوشش
بازداشت، ترفندگر، کشیدن، گرفتن، واکش، فراخوانی
دانش
خامه
کولی ریزه ماهی (بلم برابر با قایق پارسی است)
کبوتر جاهی از پرندگان بچه مار از خزندگان پیل از جانوران
بیداد، جفا، ستم
آقطی
معرض
کودک سبک، تیر بی پر، تیر منگیا (قمار)، دانه شاهی (سعد سلطانی) از گیاهان، خرگوش کوهی
سوراخ، ترک -1 رخنه کردن در، ترک دادن، بینی بریدن، اسقاط فاء فعولن است تا (عولن) بماند (فع لن) بجای آن نهند و ثلم دراشعار عرب است و در شعر فارسی نیاید، جمع ثلمت (ثلمه)
آتش افروختن
گناه کردن، کشاندن، کشیده شدن، کشیدن از جائی به جای دیگر
روشنگر، بسیار جلا دهنده، روشن کردن، افروختن، زدودن صیقل دادن، آواره شدن، جلا وطن، آوارگی
سنگینی، رنج، فربهی سینه، جمع جشم، فربهان
واضح، روشن
راس هندی
سبد و بمعنی گره ریسمان
عنان اسب بیرون کردن بیرون کردن پیش، قبل، روبروی، مقابل پیشگاه پیش، قبل، روبروی، مقابل پیشگاه
امر عظیم، کار بزرگ
پرنده ای از راسته گنجشکان از دسته مخروطی نوکان که جزو پرندگان نیمکره شمالی است. پرهایش خاکستری و پرهای زیر گردنش روشنتر است. قدش کمی از گنجشک بزرگتر و از سار کوچکتر است جلک چکاوک قبره طرقه