تابش، درخشش، هر نوع مادۀ روغنی که اشیا و به ویژه فلزات را با آن درخشان می کنند، کنایه از روشنی چشم، دور شدن و کوچ کردن از وطن، چیزی که موجب روشنی چشم می شود
تابش، درخشش، هر نوع مادۀ روغنی که اشیا و به ویژه فلزات را با آن درخشان می کنند، کنایه از روشنی چشم، دور شدن و کوچ کردن از وطن، چیزی که موجب روشنی چشم می شود
پارسی تازی گشته گلاب پارسی تازی گشته ژالاب از گیاهان کشنده برنده، برده کش آن کس که بردگان را برای فروش از شهری به شهری برد جلب کننده بسویی کشنده، آنکه بندگان و بردگان را از شهر بشهر دیگر برای فروش برد. گلاب جلب کننده
پارسی تازی گشته گلاب پارسی تازی گشته ژالاب از گیاهان کشنده برنده، برده کش آن کس که بردگان را برای فروش از شهری به شهری برد جلب کننده بسویی کشنده، آنکه بندگان و بردگان را از شهر بشهر دیگر برای فروش برد. گلاب جلب کننده