- جریره (دخترانه)
- نام دختر پیران ویسه که همسر سیاوش شد، از شخصیتهای شاهنامه، مادر فرود
معنی جریره - جستجوی لغت در جدول جو
- جریره
- گناه بزه گناه بزه جنایت، جمع جرائر (جرایر)
- جریره ((جَ رِ))
- گناه، جنایت
- جریره
- گناه، بزه، جنایت
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آبخوست
تاوان
داروی خشک ذرور، نوعی بوی خوش عطر ذرور، گل شیپوری ایتالیایی. پر گنه آمیزه ای از بوهای خوش
واحد زریر یکدانه زریر
ستم کننده، جور کننده
تخته بند، نواری که روی عضو استخوان شکسته می بندند
جولاهه حائک
نوعی عقرب زردرنگ و درشت که دم خود را بزمین میکشد
قطعه زمین جدا و منقطع میان دریا که از هر طرف آب آنرا احاطه کرده باشد
روده و اندرون مرغ
گناه، بسیار شر، گناه جنایت
شاخه بی برگ، و بمعنی صحیفه، روزنامه
فگارش جراحت خستگی زخم
شیر با خوراکی است از آرد و شیر و روغن که برای بیمار پزند قطعه حریر، حلوایی رقیق از آرد برنج و مغز بادام و شکر
راز، پاکدل
غذایی که از آب، نشاسته، شکر و مغز بادام برای افراد مریض تهیه می شود، قطعۀ حریر، جامۀ ابریشمی
شریر، بدکار، صاحب شرّ، شرور
داروی خشک، داروی پاشیدنی، نوعی از بوی خوش
پولی که از مجرم گرفته می شود، مجازات نقدی، کنایه از مجازات، گناه، بزه
مفرد واژۀ جرارات، در علم زیست شناسی ویژگی نوعی عقرب زرد رنگ، بسیار سمّی و درشت که دمش روی زمین کشیده می شود، کنایه از بسیار، انبوه، کنایه از زلف معشوق، برای مثال زلف پرچم نگارد اندر چشم / شکل جراره های اهوازی (انوری - ۴۷۶)
مفرد واژۀ جراید، روزنامه، مجله، جمع جراید، کتاب، صحیفه، دفتر، دفتر ثبت مسائل مالی لشکر و حکومت، برای مثال عرض با جریده به نزدیک شاه / بیامد، بیاورد بی مر سپاه (فردوسی - ۷/۴۹۱)
ویژگی شخص یا لشکر جنگی، کارکشته و دلیر، یکه و تنها،برای مثال جریده یکی قاصد تیزگام / فرستاد و دادش به هندو پیام (نظامی5 - ۹۲۰) به تنهایی، با آمادگی
ویژگی شخص یا لشکر جنگی، کارکشته و دلیر، یکه و تنها،
مونث ضریر: نابینا زن، بیمار زن مونث ضریر زن نابینا، جمع ضرایر
مونث غریر بنگرید به غریر گور کن از جانوران مونث غریر
قریردرفارسی چشم خنک چشم سرد
ناپسندی بچه گربه، گل آذین نگینی
((جَ رَ یا رِ))
فرهنگ فارسی معین
تخته های باریک و نوارهایی که شکسته بند بدان ها محلی از بدن را که استخوانش شکسته می بندد، تخته بند، جمع جبائر
((جَ رِّ))
فرهنگ فارسی معین
نوعی از عقرب زرد و درشت که دمش را برزمین می کشد و زهر شدیدی دارد، کنایه از زلف معشوق