جدول جو
جدول جو

معنی جریده

جریده
مفرد واژۀ جراید، روزنامه، مجله، جمع جراید، کتاب، صحیفه، دفتر، دفتر ثبت مسائل مالی لشکر و حکومت، برای مثال عرض با جریده به نزدیک شاه / بیامد، بیاورد بی مر سپاه (فردوسی - ۷/۴۹۱)
ویژگی شخص یا لشکر جنگی، کارکشته و دلیر، یکه و تنها، برای مثال جریده یکی قاصد تیزگام / فرستاد و دادش به هندو پیام (نظامی5 - ۹۲۰) به تنهایی، با آمادگی
تصویری از جریده
تصویر جریده
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با جریده

جریده

جریده
دفتر، روزنامه، عده ای سوار بدون پیاده، مجازاً سبکبار، مجرّد
جریده
فرهنگ فارسی معین

جریره

جریره
نام دختر پیران ویسه که همسر سیاوش شد، از شخصیتهای شاهنامه، مادر فرود
جریره
فرهنگ نامهای ایرانی

بریده

بریده
اسم بریدن، قطع کرده، جدا شده، شکافته شده، زخم شده، مجروح، ختنه شده، مختون، جمع بریدگان
فرهنگ لغت هوشیار