- جرگ
- صحرا، بیابان مجلس، گروه
معنی جرگ - جستجوی لغت در جدول جو
- جرگ
- تعدادی از افراد یا اشیا، دسته، گروه، حلقه، محفل، نرگه، نرگ، جرگه
برای مثال قابل اهل دل و لایق الفت نبود / جرگ و نرگی که در او شور محبت نبود (میرنجات - لغتنامه - جرگ)
- جرگ ((جُ))
- صحرا، دشت
- جرگ
- صحرا، دشت، بیابان
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
حلقه زدن و صف کشیدن، جماعت، دسته، گروه
تعدادی از افراد یا اشیا، دسته، گروه، حلقه، نرگ، جرگ، محفل، نرگه
عده ای سپاهی یا شکارچی که در صحرا شکار را محاصره کنندبرای مثال چشم او در جرگه دارد آهوی عقل مرا / حد مجنون کی بود داخل شدن در جرگ من (مسیح کاشی - لغتنامه - جرگه)
عده ای سپاهی یا شکارچی که در صحرا شکار را محاصره کنند
((جَ گِ))
فرهنگ فارسی معین
گروه، دسته، عده ای از مردم، نوعی شکار که در آن صید را سواره و پیاده در میان گرفته، صید کنند
بیگاری، کار بی مزد
کار بی مزد، بیگار
قلعه کوچکی که در میان قلعه بزرگ سازند، قلعه، حصار یک نوع ساز شبیه پیانو یک نوع ساز شبیه پیانو
هر چه از ساقه وشاخه گیاهان و درختان میروید، ورق
کبد
جدال و قتال، ستیزه، نبرد، پیکار، حرب، رزم
پارسی تازی گشته چرخ
زخم زدن، بد گفتن، خسته کردن، بدن را با اسلحه دریدن
بی آرام و جنبنده
گری
وظیفه، نفقه
کودکی دختران بهادر، بیباک، دلاور، شجاع، دلیر
هیئت کشیدن کوزه بزرگ دسته دار دلیری
صدای زنگ و طاس و امثال آن، آواز زدن شمشیر و تیغ و خنجر و غیره
قطع کردن، بریدن جرم دود و جزآن، ثقل آب و روغن گرفته هر چیز، دود چسبنده برته سیگار و دسته چپق
زمین سخت و سنگلاخ
دشت صحرا بیابان
پارسی تازی گشته جره
مال فراوان اعم از چهار پایان و زر و سیم کنج دهن
هفتن برف دوشاب مفت می خوردیم - هریکی هفت هفت می خوردیم (جامی)
گلوگیر، خدو خورد فرو خوردن آب دهان
آواز نرم وآهسته زنگی که بر گردن چهار پایان می بندند، زنگ
دیوار عمود از آهن یا نقره زمین بایر سال قحط