جدول جو
جدول جو

معنی جرند - جستجوی لغت در جدول جو

جرند
گرفتگی و کوفتگی ماهیچه ی پا
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پرند
تصویر پرند
(دخترانه)
ابریشم، پرن، پارچه ابریشمی بدون نقش ونگار، حریر ساده
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خرند
تصویر خرند
آجرچینی لبۀ باغچه یا جوی و مانند آن، برای مثال تذرو تا همی اندر خرند خایه نهد / گوزن تا همی از شیر پر کند پستان (ابوشکور - شاعران بی دیوان - ۸۹)
اشنان، گیاهی از خانوادۀ اسفناج با شاخه های باریک، برگ های ریز و طعم شور که معمولاً در شوره زارها می روید، آذربویه، خلخان، آذربو، اشنیان، شنان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جرید
تصویر جرید
نیزۀ کوتاه، یکه و تنها
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جرنده
تصویر جرنده
غضروف، نوعی بافت قابل انعطاف، متراکم و شفاف که در قسمت هایی از بدن مانند بینی و گوش وجود دارد، کر کرانک، کرکرک، چرند و
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جراد
تصویر جراد
ملخ، حشره ای بال دار، با پاهای بلند و چشم های بزرگ که به کمک پاهای عقبی خود می جهد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چرند
تصویر چرند
حرف بی ربط و بی معنی، سخن بیهوده و بی سر و ته، یاوه، ژاژ، ژاژه، چرند و پرند، دری وری، جفنگ، چرت، شرّ و ور، کلپتره، چرت و پرت، فلاده، بسباس، ترّهه
چرند بافتن: سخن بیهوده و بی معنی گفتن، یاوه گفتن، چرند گفتن
چرند و پرند: چرندپرند، سخن بیهوده و بی معنی، یاوه
چرند گفتن: سخن بیهوده و بی معنی گفتن، یاوه گفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جرنگ
تصویر جرنگ
صدای به هم خوردن دو چیز فلزی، چینی یا بلوری، صدای زنگ، برای مثال از آن هوی هوی و جرنگ درای / به کردار طهمورتی کرّه نای (فردوسی - ۳/۳۶۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کرند
تصویر کرند
کرند، اسبی که رنگ آن میان زرد و بور باشد، کرن، کرنگ، کورنگ، کران،
میدان اسب دوانی، حلقه، جرگۀ مردم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرند
تصویر سرند
نوعی غربال سیمی که برای بیختن خاک و شن به کار می رود
سرند کردن: بیختن خاک و شن یا چیز دیگر با سرند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرند
تصویر سرند
حلقه و ریسمانی که زیر خاک کنند و به وسیلۀ آن انسان یا حیوانی را به دام بیندازند
فنیّ که یکی پای خود را به پای دیگری بند کند و او را به زمین بزند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غرند
تصویر غرند
دختر غیر باکره که به عنوان باکره شوهر دهند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرند
تصویر پرند
پریشب، شب پیش از دیشب، دو شب پیش، شب گذشته، پرندوش، پریدوش، پردوش، پرندوار
درختچه ای کوچک از تیرۀ ریواس، با بوتۀ پرشاخ، ساقۀ خاکستری، برگ های باریک و نوک تیز و میوۀ بال دار،
نوعی پارچۀ ابریشمی ساده و بی نقش، حریر، برای مثال سه نگردد بریشم ار او را / پرنیان خوانی و حریر و پرند (هاتف - ۴۹) تیغ و شمشیر برّان و جوهردار، برای مثال به زرین و سیمین دو صد تیغ هند / چه زو سی به زهرآب داده پرند (فردوسی - ۱/۲۳۸)، ز یاقوت و الماس و از تیغ هند / همه تیغ هندی سراسر پرند (فردوسی - ۷/۳۰۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جمند
تصویر جمند
تنبل، بیکاره، اسب تنبل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرند
تصویر فرند
شمشیر جوهر دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غرند
تصویر غرند
زنی که به عنوان دوشیزه به شوهر دهند و دوشیزه نباشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جرنده
تصویر جرنده
عضروف
فرهنگ لغت هوشیار
غربالی سیمی دارای سوراخهای نسبته بزرگ که با آن غلات را پاک کنند، نوعی غربال که بدان خاک و شن را میبیزند. طنابی که به چوب یا درختی آویزند و بر آن نشسته در هوا آیند و روند تاب ارجوحه، ریسمانی که یک سر آنرا حلقه کنند و در زیر خاک پنهان سازند و سر دیگر را شخصی گرفته در کمین مینشینند تا آدمی یا جانوری را که پای در آن میان نهند به سوی خود کشند و او را بگیرند، فنی است از جمله فنون کشتی گیری پای خود را به پای دیگری بند کند و او را بیندازد و آنرا به عربی شغزبیه نامند
فرهنگ لغت هوشیار
ردیفی از آجر که روی زمین کنار جوی یا باغچه جنب یکدیگر چینند خشتکاری اطراف باغچه و کنار صفه و ایوان، ردیف رده قطار، گیاهی است شبیه اشنان که بدان رخت شویند و اشخار و قلیا از آن سازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چرند
تصویر چرند
حرف پوچ و بی معنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جرنگ
تصویر جرنگ
صدای زنگ و طاس و امثال آن، آواز زدن شمشیر و تیغ و خنجر و غیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جرهد
تصویر جرهد
شتاب و رو و شادمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جرید
تصویر جرید
شاخ خرما، تک تنها تنها تنهارو منفرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جراد
تصویر جراد
ملخ ملخ. یا جراد منتشر. ملخ پراکنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برند
تصویر برند
مخفف برنده، قطع کننده
فرهنگ لغت هوشیار
لیف جولاهگان و شوی مالان که عبارتست از جاروب مانند که بدان آش و آهار بر تاره جامه مالند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جرید
تصویر جرید
((جَ))
تنها، تنهارو، منفرد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جرنگ
تصویر جرنگ
((جَ رَ))
صدای زنگ و طاس و امثال آن ها، آواز زدن شمشیر و تیغ و خنجر وغیره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جراد
تصویر جراد
((جَ))
ملخ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چرند
تصویر چرند
((چَ رَ))
بیهوده، یاوه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خرند
تصویر خرند
((خَ رَ))
ردیفی از آجر که روی زمین، کنار نهر یا باغچه، پهلوی هم چینند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرند
تصویر پرند
((پَ رَ))
حریر ساده، ابریشم بی نقش، شمشیر، شمشیر جوهردار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جرنده
تصویر جرنده
((جِ رَ دِ))
غضروف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرند
تصویر پرند
اکلیون
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از چرند
تصویر چرند
هذیان
فرهنگ واژه فارسی سره