جدول جو
جدول جو

معنی جرب - جستجوی لغت در جدول جو

جرب
نوعی بیماری پوستی واگیردار که باعث سوزش و خارش پوست بدن و پیدا شدن جوش های بسیار ریز روی پوست می شود، انگل آن در زیر پوست بدن سوراخ هایی ایجاد می کند، گر، گال، گری، اندروب، اندوب، انروب، پریون
تصویری از جرب
تصویر جرب
فرهنگ فارسی عمید
جرب
گری
تصویری از جرب
تصویر جرب
فرهنگ لغت هوشیار
جرب((جُ رَ))
درّاج، پرنده ای است شبیه کبک
تصویری از جرب
تصویر جرب
فرهنگ فارسی معین
جرب((جَ رَ))
پیمانه، کیل، جریب، گری
تصویری از جرب
تصویر جرب
فرهنگ فارسی معین
جرب
اگزما، سودا، گر، گری
فرهنگ واژه مترادف متضاد
جرب
جوراب
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

جانوری جونده شبیه موش خانگی با دم کشیده و پاهای بلند که در مناطق خشک و بی آب و علف افریقا و آسیا زندگی می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جربزه
تصویر جربزه
توانایی انجام کاری، شایستگی، لیاقت، جرئت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جربز
تصویر جربز
گربز، زیرک، دلیر، مکار، طرار، حیله گر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جربا
تصویر جربا
آسمان، فضای بی پایان و نیلگون که بالای سر ما دیده می شود، رنگ آبی آن رنگ هوایی است که کرۀ زمین را احاطه کرده است
فرهنگ فارسی عمید
(اَ رَ)
موضعی است از منازل جهینه بناحیۀ مدینه.
لغت نامه دهخدا
(اَ رَ)
گر. گرگن. (زوزنی). گرگین. (زمخشری) (لغت نامۀ مقامات حریری). گردار. پرخارش. صاحب مرض خارش. (غیاث). مؤنث: جرباء. ج، جرب، جربی، اجارب
لغت نامه دهخدا
آسمان و ستارگان، زن گر، آسمان، نمکین دختر نمکین آسمان، ناحیه ای از آسمان که در آن فلک آفتاب و ماه میگردد (بعقیده قدما)، زمین قحط زده، دختر با نمک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جربادقان
تصویر جربادقان
پارسی تازی گشته گلپایگان نام شهری است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جربان
تصویر جربان
جمع جریب، پارسی تازی گشته گری ها گریب ها اندازه ای است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جربزه
تصویر جربزه
فریبندگی و بازندگی، فریفتن و گول زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جربناک
تصویر جربناک
آنکه مبتلا به جرب است گرگین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جربوا
تصویر جربوا
جوز بویا، هل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جربوب
تصویر جربوب
سلمه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جربیات
تصویر جربیات
راسته کنه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجرب
تصویر تجرب
آزمایش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجرب
تصویر اجرب
پرخارش خارنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جربز
تصویر جربز
پارسی تازی گشته گربز زیرک ترفند کار گربز میحل فریبنده خدعه کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جربی
تصویر جربی
گرگین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جربز
تصویر جربز
((جُ بُ))
گربز، فریبنده، خدعه کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جرباء
تصویر جرباء
((جَ))
آسمان، ناحیه ای از آسمان که در آن فلک ماه و آفتاب می گردد. (به باور قدما)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جربزه
تصویر جربزه
((جُ بُ زِ))
زیرکی، خدعه، توانایی برای انجام کاری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جربزه
تصویر جربزه
عرضه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جذب
تصویر جذب
کشش، گیرش، ربایش
فرهنگ واژه فارسی سره
جرات، شهامت، قابلیت، شایستگی، لیاقت، زیرکی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
پایین تپه، زیر کوه، بخش بالای منطقه ی لنگای عباس آباد
فرهنگ گویش مازندرانی
زمین، بین کوه و دشت
فرهنگ گویش مازندرانی
وسیله وقالبی که توسط آن جوراب درست کنند
فرهنگ گویش مازندرانی
راه رفتن با جوراب بر روی زمین، سریعتر، سرپایی
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی مراسم بافتن جوراب به جهت جهیزیه ی عروس
فرهنگ گویش مازندرانی