مرائر. رجوع به مرائر شود، طناب های تافته و ریسمان های محکم. رجوع به مرائر و مریره و مریر شود: روی رزمه و طراز حله و عمده حمله بود در اثناء آن حال فروشد و از آن سبب مرایر عزیمت ایشان منقض شد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 177). در ابطال معالم شرع و نقض مرایر دین می کوشند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 398). و هر چند میان هر دو سلطان مرایر ایمان برقرار مفتول بود. (جهانگشای جوینی). چون بدان وصلت مرایر موافقت از جانبین مبرم گشت و بنای مطابقت و مصادقت محکم. (جهانگشای جوینی). و میان هر دو برادر مرایر اخوت و وفاق مفتول بود. (جهانگشای جوینی)
مرائر. رجوع به مرائر شود، طناب های تافته و ریسمان های محکم. رجوع به مرائر و مریره و مریر شود: روی رزمه و طراز حله و عمده حمله بود در اثناء آن حال فروشد و از آن سبب مرایر عزیمت ایشان منقض شد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 177). در ابطال معالم شرع و نقض مرایر دین می کوشند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 398). و هر چند میان هر دو سلطان مرایر ایمان برقرار مفتول بود. (جهانگشای جوینی). چون بدان وصلت مرایر موافقت از جانبین مبرم گشت و بنای مطابقت و مصادقت محکم. (جهانگشای جوینی). و میان هر دو برادر مرایر اخوت و وفاق مفتول بود. (جهانگشای جوینی)
سرائر. جمع واژۀ سریره: در مکنونات و مغیبات سخن گوید و از سرایر و ضمایر نشان دهد. (سندبادنامه ص 242). غم دل به کس نگویم که بگفت رنگ رویم تو به صورتم نگه کن که سرایرم بدانی. سعدی. همینکه به سری از سرایر بیچون وقوف یابند. (سعدی). رجوع به سریره شود
سَرائر. جَمعِ واژۀ سَریره: در مکنونات و مغیبات سخن گوید و از سرایر و ضمایر نشان دهد. (سندبادنامه ص 242). غم دل به کس نگویم که بگفت رنگ رویم تو به صورتم نگه کن که سرایرم بدانی. سعدی. همینکه به سری از سرایر بیچون وقوف یابند. (سعدی). رجوع به سَریره شود