جدول جو
جدول جو

معنی جرایر - جستجوی لغت در جدول جو

جرایر
جریره ها، گناه ها، بزه ها، جنایت ها، جمع واژۀ جریره
تصویری از جرایر
تصویر جرایر
فرهنگ فارسی عمید
جرایر
جمع جریره گناهان گناهها
تصویری از جرایر
تصویر جرایر
فرهنگ لغت هوشیار
جرایر((یِ))
جمع جریره، گناهان
تصویری از جرایر
تصویر جرایر
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از جلایر
تصویر جلایر
(پسرانه)
نام شاعری ایرانی در زمان شاه اسماعیل اول صفوی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مرایر
تصویر مرایر
مریره ها، ریسمان های محکم، جمع واژۀ مریره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضرایر
تصویر ضرایر
ضرّه ها، سختی ها، جمع واژۀ ضرّه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جراید
تصویر جراید
جریده ها، روزنامه ها، مجله ها، کتاب ها، صحیفه ها، دفترها، دفاتر ثبت مسائل مالی لشکر و حکومت، کارکشته ها و دلیرها، یکه ها و تنهایان، با آمادگی ها، جمع واژۀ جریده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جزایر
تصویر جزایر
جزیره ها، قطعات زمینی در وسط دریا که از هر طرف آب آن را احاطه کرده باشد، آداک ها، اداک ها، آدک ها، آبخوها، آبخوست ها، جزها، جمع واژۀ جزیره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جرایم
تصویر جرایم
جریمه ها، پولهایی که از مجرمین گرفته می شود، مجازات نقدی، کنایه از مجازات ها، گناه ها، بزه ها، جمع واژۀ جریمه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرایر
تصویر سرایر
سریرت ها، نیت ها، باطن ها، جمع واژۀ سریرت
فرهنگ فارسی عمید
(ذَ یِ)
رجوع به ذرائر شود
لغت نامه دهخدا
(حَ یِ)
رجوع به حرائر شود
لغت نامه دهخدا
(غَ یِ)
غرائر. رجوع به غرائر شود
لغت نامه دهخدا
(صَ یِ)
رجوع به صرائر شود
لغت نامه دهخدا
(ضَ یِ)
جمع واژۀ ضرّه. (منتهی الارب). هم شویان
لغت نامه دهخدا
(مَ یِ)
مرائر. رجوع به مرائر شود، طناب های تافته و ریسمان های محکم. رجوع به مرائر و مریره و مریر شود: روی رزمه و طراز حله و عمده حمله بود در اثناء آن حال فروشد و از آن سبب مرایر عزیمت ایشان منقض شد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 177). در ابطال معالم شرع و نقض مرایر دین می کوشند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 398). و هر چند میان هر دو سلطان مرایر ایمان برقرار مفتول بود. (جهانگشای جوینی). چون بدان وصلت مرایر موافقت از جانبین مبرم گشت و بنای مطابقت و مصادقت محکم. (جهانگشای جوینی). و میان هر دو برادر مرایر اخوت و وفاق مفتول بود. (جهانگشای جوینی)
لغت نامه دهخدا
(سَ یِ)
سرائر. جمع واژۀ سریره: در مکنونات و مغیبات سخن گوید و از سرایر و ضمایر نشان دهد. (سندبادنامه ص 242).
غم دل به کس نگویم که بگفت رنگ رویم
تو به صورتم نگه کن که سرایرم بدانی.
سعدی.
همینکه به سری از سرایر بیچون وقوف یابند. (سعدی). رجوع به سریره شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از مرایر
تصویر مرایر
جمع مره چیزهای تلخ، کارهای بزرگ، شرها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضرایر
تصویر ضرایر
جمع ضره همشویان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حرایر
تصویر حرایر
جمع حره زنان آزاده آزاد زنان
فرهنگ لغت هوشیار
جمع جزیره، از پارسی گزیرک ها آبخوست ها جمع جزیره آبخست ها جزیره ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذرایر
تصویر ذرایر
جمع ذریه احفاد اولاد اولاد اولاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جبایر
تصویر جبایر
جمع جبیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جرجیر
تصویر جرجیر
تره تیزک کهزل ونده از گیاهان شاهی آبی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جرائر
تصویر جرائر
گناه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جرایه
تصویر جرایه
وظیفه روان، جیره، مقرری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جرایم
تصویر جرایم
جمع جریمه. گناهان، تاوانها مجازاتهای نقدی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جراید
تصویر جراید
دفاتر و امثال آن، مجلات، روزنامه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جراجر
تصویر جراجر
صدای پاره شدن کاغذ و پارچه و مانند آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جراید
تصویر جراید
((یِ))
جمع جریده، روزنامه ها، دفترها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جرایم
تصویر جرایم
((یِ))
جمع جریمه، گناهان، مجازات های نقدی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جزایر
تصویر جزایر
((جَ یِ))
جمع جزیره، آبخست ها، جزیره ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جراید
تصویر جراید
روزنامه ها
فرهنگ واژه فارسی سره
روزنامه ها، مطبوعات، دفاتر، دفترها، نیزه ها
فرهنگ واژه مترادف متضاد
اسرار، رازها، رموز، پوشیده ها، نهان ها، باطن
فرهنگ واژه مترادف متضاد