جدول جو
جدول جو

معنی جراز - جستجوی لغت در جدول جو

جراز
شمشیر برنده
تصویری از جراز
تصویر جراز
فرهنگ لغت هوشیار
جراز
تیغ، شمشیر تیز و برّان، جوهردار، حسام، قاضب، غفج، صارم، شربت الماس، صمصام، شمشیر آبدار
تصویری از جراز
تصویر جراز
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اجراز
تصویر اجراز
جمع جرز، پارسی تازی گشته گرزها به گلو گیراندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وراز
تصویر وراز
(پسرانه)
گراز که در ایران باستان نشانه زورمندی بوده است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از جواز
تصویر جواز
پروانه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جراح
تصویر جراح
کرنتگر، کارد پزشک
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جرات
تصویر جرات
گستاخی، یارا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دراز
تصویر دراز
طویل طولانی، طولی شکل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آراز
تصویر آراز
(پسرانه)
آراز، قهرمان منصوب به طایفه آس، گویش ترکی رودخانه ارس
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فراز
تصویر فراز
(دخترانه و پسرانه)
بلندی و شکوه، جای بلند، بلندی، بخش بالایی چیزی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از طراز
تصویر طراز
تراز
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تراز
تصویر تراز
بیلان، طراز، نمره، رتبه، سطح، میزان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فراز
تصویر فراز
آند، جمله
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از براز
تصویر براز
برازندگی وزیبائی، آراستگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جارز
تصویر جارز
نازا، تروه خفه سرفه خوز هم آوای بز (گویش گیلکی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جماز
تصویر جماز
تند رو، دونده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جربز
تصویر جربز
پارسی تازی گشته گربز زیرک ترفند کار گربز میحل فریبنده خدعه کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جراف
تصویر جراف
سیلی که همه چیز را ببرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جرار
تصویر جرار
بسوی خود کشنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جراد
تصویر جراد
ملخ ملخ. یا جراد منتشر. ملخ پراکنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جراح
تصویر جراح
زخم و ضرب باشد، زخمها، جراحتها کسی که جراحات را معالجه می کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جرات
تصویر جرات
دلیری نمودن یارا گرمک دلیری پردلی: (جرات حرف زدن ندارد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جراب
تصویر جراب
توشه دان کشتی بی بار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جروز
تصویر جروز
پر خور
فرهنگ لغت هوشیار
امکان و تساهل، پاسپورت، گذر نامه، پروانه، اجازه نامه، رفتن و گذشتن تشنگی تشنگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جهاز
تصویر جهاز
رخت عروس، اسباب و لوازم خانه، ساز و برگ
فرهنگ لغت هوشیار
چرمدوز، در فارسی: مهره فروش دوزنده در زموزه و جزآن، مشکدوز، آنکه مهره و آینه و گردن بند و مانند آن فروشد مهره فروش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تراز
تصویر تراز
آلتی که بوسیله آن پستی و بلندی سطح چیزی را معلوم کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از براز
تصویر براز
برازیدن، زیبایی، نیکویی
گوه، تکۀ چوب یا آهن که هنگام ترکاندن و شکافتن چوب یا تخته لای آن می گذارند، گاز، فانه، پانه، پهانه، فهانه، بغاز، پغاز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جراح
تصویر جراح
پزشکی که بعضی بیماری ها، آسیب ها و ناهنجاری ها را با بریدن و شکافتن اعضای بدن معالجه می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از براز
تصویر براز
غایط، سرگین، مدفوع، بغاز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جربز
تصویر جربز
گربز، زیرک، دلیر، مکار، طرار، حیله گر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جراب
تصویر جراب
کیسه ای که از چرم درست کنند، انبان،
خورجین، ظرفی یا جایی که توشه را در آن بگذارند، کیسه، خورجین، توشه دان، کنف، توشدان، حرزدان، راویه، برای مثال با جوال و گوهر و صندوق زر بیرون شود / هرکه او آید به قزوین با عصا و با جراب (امیرمعزی - ۵۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جراف
تصویر جراف
سیل شدیدی که همه چیز را با خود می برد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خراز
تصویر خراز
کسی که درز موزه، کفش، مشک و مانند آن را می دوخت
فرهنگ فارسی عمید