- جراز
- شمشیر برنده
معنی جراز - جستجوی لغت در جدول جو
- جراز
- تیغ، شمشیر تیز و برّان، جوهردار، حسام، قاضب، غفج، صارم، شربت الماس، صمصام، شمشیر آبدار
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جمع جرز، پارسی تازی گشته گرزها به گلو گیراندن
پروانه
کرنتگر، کارد پزشک
گستاخی، یارا
طویل طولانی، طولی شکل
تراز
بیلان، طراز، نمره، رتبه، سطح، میزان
آند، جمله
برازندگی وزیبائی، آراستگی
نازا، تروه خفه سرفه خوز هم آوای بز (گویش گیلکی)
تند رو، دونده
پارسی تازی گشته گربز زیرک ترفند کار گربز میحل فریبنده خدعه کننده
سیلی که همه چیز را ببرد
بسوی خود کشنده
ملخ ملخ. یا جراد منتشر. ملخ پراکنده
زخم و ضرب باشد، زخمها، جراحتها کسی که جراحات را معالجه می کند
دلیری نمودن یارا گرمک دلیری پردلی: (جرات حرف زدن ندارد)
توشه دان کشتی بی بار
پر خور
امکان و تساهل، پاسپورت، گذر نامه، پروانه، اجازه نامه، رفتن و گذشتن تشنگی تشنگی
رخت عروس، اسباب و لوازم خانه، ساز و برگ
چرمدوز، در فارسی: مهره فروش دوزنده در زموزه و جزآن، مشکدوز، آنکه مهره و آینه و گردن بند و مانند آن فروشد مهره فروش
آلتی که بوسیله آن پستی و بلندی سطح چیزی را معلوم کنند
برازیدن، زیبایی، نیکویی
گوه، تکۀ چوب یا آهن که هنگام ترکاندن و شکافتن چوب یا تخته لای آن می گذارند، گاز، فانه، پانه، پهانه، فهانه، بغاز، پغاز
گوه، تکۀ چوب یا آهن که هنگام ترکاندن و شکافتن چوب یا تخته لای آن می گذارند، گاز، فانه، پانه، پهانه، فهانه، بغاز، پغاز
پزشکی که بعضی بیماری ها، آسیب ها و ناهنجاری ها را با بریدن و شکافتن اعضای بدن معالجه می کند
غایط، سرگین، مدفوع، بغاز
گربز، زیرک، دلیر، مکار، طرار، حیله گر
کیسه ای که از چرم درست کنند، انبان،
خورجین، ظرفی یا جایی که توشه را در آن بگذارند، کیسه، خورجین، توشه دان، کنف، توشدان، حرزدان، راویه،برای مثال با جوال و گوهر و صندوق زر بیرون شود / هرکه او آید به قزوین با عصا و با جراب (امیرمعزی - ۵۸)
خورجین، ظرفی یا جایی که توشه را در آن بگذارند، کیسه، خورجین، توشه دان، کنف، توشدان، حرزدان، راویه،
سیل شدیدی که همه چیز را با خود می برد
کسی که درز موزه، کفش، مشک و مانند آن را می دوخت