جدول جو
جدول جو

معنی جخج - جستجوی لغت در جدول جو

جخج
علتی باشد مانند بادنجان که از گلو و گردن مردم برآید و درد نکند
تصویری از جخج
تصویر جخج
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پخج
تصویر پخج
پهن پخش پخچ پخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رخج
تصویر رخج
فرق سر تارک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جخف
تصویر جخف
بر خود بالیدن خود خواهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جخش
تصویر جخش
علتی باشد مانند بادنجان که از گلو و گردن مردم برآید و درد نکند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جخد
تصویر جخد
بزور، منتهی، حداعلی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جرج
تصویر جرج
بی آرام و جنبنده
فرهنگ لغت هوشیار
آهنگی است از موسیقی قدیم: بامدادان بر چکک چون چاشتگاهان بر شخج نیمروزان بر لبینا شامگاهان بر دنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جخش
تصویر جخش
گواتر، عارضۀ بزرگ شدن بیش از حد غدۀ تیروئید که به دلیل کمبود ید در غذا، کم کاری یا پرکاری این غده، التهاب و عفونت آن به وجود می آید و نشانۀ آن برجستگی غیرطبیعی در زیر گلوی بیمار است، چخش برای مثال از گردن او جخش درآویخته گویی / خیکی ست پر از باد درآویخته از بار (لبیبی - شاعران بی دیوان - ۴۸۱)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نخج
تصویر نخج
گیاهی که از آن جارو درست می کنند، جارو، حربۀ نوک تیز، سیخ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فخج
تصویر فخج
دور رانی دور بودن ران ها از هم بزرگ منشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کخج
تصویر کخج
علف جارو
فرهنگ لغت هوشیار
زاج سیاه که رنگرزان بکار برند اشخار: بینی آن زلفینکان چون چنبری بالابخم (بالای خم. دهخدا) کش بلخج اندر زنی ایدون شود چون آبنوس. (طیان لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی درشت باشدکه خاک روبان بدان زمین روبندعلف جاروب: دست وکف پای پیران پرکلخج ریش پیران زردازبس دودنخج. (طیان لفااق. 70)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جخش
تصویر جخش
((جَ))
جخج، نوعی تورم در گلو که درد ندارد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جخت
تصویر جخت
((جَ))
دقیقاً، درست
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جخت
تصویر جخت
عطسه دوم، متضاد صبر، که آن را به فال نیک می گیرند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شخج
تصویر شخج
((شَ خَ))
آهنگی است از موسیقی قدیم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لخج
تصویر لخج
((لَ))
زاج سیاه که رنگزران به کار برند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جنج
تصویر جنج
آواز و فریاد، جنجال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لخج
تصویر لخج
زاج سیاه، قلیا که از اشنان گرفته می شود و در صابون پزی به کار می رود، شخیره، خشار، بلخچ، قلیا، اشخار، شخار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جخ
تصویر جخ
گول، گرانجان، جابه جایی، گای زنگایی، پرخور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خج
تصویر خج
شکافتن، دفع کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خج
تصویر خج
خجیدن، خزیدن
فرهنگ فارسی عمید