جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با خج

خج

خج
محتملاً پیرامن خرگاه است:
خرگاه به پیرامن وی خج ببرکت
گویی بر شاهی است کمر بسته غلامی.
نظام قاری (دیوان البسه ص 111).
خرگاه را کمر خج برمیان بسته پیش کت بر روی اطلس مدول بداشتند. (از البسۀ نظام قاری ص 151)
لغت نامه دهخدا

خج

خج
نام یک نوع گلابی است در تداول مردم گیلان. (از جنگل شناسی کریم ساعی ص 239) ، نام درختچۀ آلاش است در تداول مردم گیلان. (از جنگل شناسی کریم ساعی ج 1 ص 277)
لغت نامه دهخدا

خج

خج
امر) کلمه امر است از خجیدن و به معنی کوشش کن. جهد نما. زور کن. فراهم آور. (از ناظم الاطباء) (فرهنگ شعوری ج 1 ورق 359). رجوع به خجیدن شود
لغت نامه دهخدا

خج

خج
در رجال ابن داودو کتب رجال دیگر رمز است از کتاب رجال محمد بن حسن بن علی شهیر بشیخ طوسی. برای تفصیل رموز مستعمل در کتب رجال رجوع به فهرست کتاب خانه مرکزی ج 2 ص 576 شود
لغت نامه دهخدا

خج

خج
شکافتن. شق. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه) (از منتهی الارب) (از معجم الوسیط). منه: خج العود. (از معجم الوسیط) ، دفع کردن، کژ جستن باد. (از منتهی الارب) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از معجم الوسیط) : خجت الریح، التوت فی هبوبها فهی خاجه و خجوج، منحرف شدن کشتی از راه راست و مقصد بوسیلۀ باد: خجت الریح السفینه، صرفتها عن و جهتها بشده عصفها. (از معجم الوسیط) ، گائیدن. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب) ، کژ شدن. منه: خج ساعده ای التوی ساعده. (از متن اللغه) (ازمعجم الوسیط) ، در بیابان بحرکت در آمدن. بیابانی را زیاد پیمودن. (از متن اللغه) ، خاک برانگیختن بهنگام راه رفتن. (از متن اللغه) (از معجم الوسیط) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب) ، ریخ زدن. (از منتهی الارب) (از معجم الوسیط) (از اقرب الموارد)
در میان فنون بسواری زیاد پرداختن: خج القوم، اکثروا فی فنونهم الرکوب. (از متن اللغه) ، یورتمه رفتن. (دزی ج 1 ص 352)
لغت نامه دهخدا