جدول جو
جدول جو

معنی جبیز - جستجوی لغت در جدول جو

جبیز
نان ور نیامده
تصویری از جبیز
تصویر جبیز
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از جایز
تصویر جایز
روا، پسندیده، شایسته
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ابیز
تصویر ابیز
جرقه شرر شراره آتش آتش خرد که از هیمه سوزان یا اخگر جهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ربیز
تصویر ربیز
زیرک، دانا، کاردان ویژه کار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جایز
تصویر جایز
روا، مشروع، حلال، مباح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جبین
تصویر جبین
ترسو، بددل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جبیس
تصویر جبیس
بچه خرس، ناکس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جبیر
تصویر جبیر
خودخواه سرکش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جلیز
تصویر جلیز
کمند مقود، مفسد غماز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جلبیز
تصویر جلبیز
کمند مقود. 2 مفسد غماز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جهیز
تصویر جهیز
اسباب و کالا جهت عروس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خبیز
تصویر خبیز
نان، ترید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جبین
تصویر جبین
پیشانی، جمع جبنا، ترسو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جهیز
تصویر جهیز
جهیزیه، برای مثال ور دوست دست می دهدت هیچ گو مباش / خوش تر بود عروس نکوروی بی جهیز (سعدی۲ - ۴۶۱)
اسب چابک و تندرو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ابیز
تصویر ابیز
جرقه، شراره آتش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جبین
تصویر جبین
((جُ بّ))
چپین، طبق چوبین، سله
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جبین
تصویر جبین
((جَ))
پیشانی، یک طرف پیشانی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جایز
تصویر جایز
((یِ))
روا، مباح، نافذ الخطا، لغزش پذیر، دارای احتمال و امکان اشتباه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جهیز
تصویر جهیز
((جَ))
اسب چابک و تندرو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جهیز
تصویر جهیز
((جَ))
واژه ای است گرفته شده از عربی به معنی اسباب و اثاثیه ای که عروس با خود به خانه داماد می برد، جهیزیه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جلبیز
تصویر جلبیز
((جَ))
کمند، مفسد، غماز، جلویز، جلیز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جایز
تصویر جایز
روا، مباح، ممکن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ابیز
تصویر ابیز
شراره، ریزۀ آتش که از زغال یا هیزم که در حال سوختن است جدا شود و به هوا بجهد، سینجر، آییژ، جرقّه، ضرمه، خدره، آلاوه، لخشه، بلک، اخگر، آتش پاره، جذوه، جمر، جمره، خدره، لخچه، ژابیژ، ایژک برای مثال هست زآهم آتش دوزخ ابیز / ناله ای از من ز تندر صد ازیز (منجیک - ۲۳۱)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بیز
تصویر بیز
در ترکیب بمعنی (بیزنده) آید: خاک بیز مشک بیز موبیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جبز
تصویر جبز
بد دل فرومایه زفت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جیز
تصویر جیز
گور، کرانه بیابان طرف جانب سوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیز
تصویر بیز
پسوند متصل به واژه به معنای بیزنده مثلاً خاک بیز، مشک بیز
غربال کردن، چیزی را در غربال یا موبیز ریختن و تکان دادن که نرمۀ آن بیرون بیاید و نخاله اش باقی بماند، سرند کردن، بیختن، بیزیدن، ویزیدن، پالاییدن، پرویختن
سیخ فلزی نوک تیز، درفش
فرهنگ فارسی عمید