معنی بیز بیز پسوند متصل به واژه به معنای بیزنده مثلاً خاک بیز، مشک بیزغربال کردن، چیزی را در غربال یا موبیز ریختن و تکان دادن که نرمۀ آن بیرون بیاید و نخاله اش باقی بماند، سرند کردن، بیختن، بیزیدن، ویزیدن، پالاییدن، پرویختنسیخ فلزی نوک تیز، درفش تصویر بیز فرهنگ فارسی عمید