جدول جو
جدول جو

معنی جانی - جستجوی لغت در جدول جو

جانی
(پسرانه)
جاندار
تصویری از جانی
تصویر جانی
فرهنگ نامهای ایرانی
جانی
کسی که مرتکب جنایت شود، جنایت کار، گناهکار، تبهکار
تصویری از جانی
تصویر جانی
فرهنگ فارسی عمید
جانی
مربوط به جان مثلاً خسارت جانی، کنایه از عزیز و گرامی مانند جان، برای مثال از جان طمع بریدن آسان بود ولیکن / از دوستان جانی مشکل توان بریدن (حافظ - ۷۸۴)
تصویری از جانی
تصویر جانی
فرهنگ فارسی عمید
جانی
عزیز، محبوب، دوست جانی و بمعنی جنایتکار
تصویری از جانی
تصویر جانی
فرهنگ لغت هوشیار
جانی
جنایتکار
تصویری از جانی
تصویر جانی
فرهنگ فارسی معین
جانی
گرامی، عزیز
تصویری از جانی
تصویر جانی
فرهنگ فارسی معین
جانی
تبهکار
تصویری از جانی
تصویر جانی
فرهنگ واژه فارسی سره
جانی
صمیمی، عزیز، گرامی، یکرنگ، آدمکش، تبهکار، جنایتکار، قاتل
متضاد: دورنگ، دورو، سلیم، بی آزار
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هانی
تصویر هانی
(پسرانه)
نام چندتن از مشاهیر عرب
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بانی
تصویر بانی
(پسرانه)
به وجود آورنده، عبری نام مردی از نسل جاد که از شجاعان زمان داوود (ع) بوده است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مانی
تصویر مانی
(پسرانه)
پیامبر ایرانی در زمان شاپور ساسانی، نام بنیانگذار آیین مانوی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از حانی
تصویر حانی
(دخترانه و پسرانه)
میش یا گاو وحشی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از جانلی
تصویر جانلی
(پسرانه)
جان (فارسی) + لی (ترکی) جاندار، زنده
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از جانا
تصویر جانا
(دخترانه)
ای جان، ای عزیز
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مجانی
تصویر مجانی
رایگان، چیزی که بدون پرداخت پول یا بدون رنج و زحمت به دست آید، مفت، مجانی، صمیمی، بدون دریافت حق الزحمه، راهگان، چیزی که در راه پیدا کنند، پست، بی ارزش
فرهنگ فارسی عمید
او راست: الشجره النبویه فی بطون قریش و قبائلها. (معجم المطبوعات)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ مجنی ̍. (اقرب الموارد). جمع واژۀ مجنی (م نا) : مجانی الادب. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مجنی شود، سودها و منفعتها و حاصلها. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَجْ جا)
بلاعوض و مفت و رایگان و بی مزد و اجرت. (ناظم الاطباء). مفتی. برایگان. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، قسمی از شاگردان دارالفنون طهران به زمان ناصرالدین شاه که چاشت (ناهار) آنها را در مدرسه می دادند. برایگان. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
سعید. از راویان است و از حضرت علی بن ابیطالب و احمد بن حسن رجالی روایت دارد و ابوالحسن بن مظفر حافظ از او روایت کرده است. (از لباب الانساب). روات در علم حدیث نه تنها کسانی هستند که احادیث پیامبر اسلام (ص) را از دیگران می شنوند و آن ها را حفظ می کنند، بلکه این افراد در بررسی صحت و سقم روایات نیز دخیل هستند. محدثان با بررسی زندگی و شخصیت روات، روایات صحیح و معتبر را از غیرمعتبر تفکیک می کنند. در نتیجه، نقش روات در صحت سنجی احادیث و جلوگیری از تحریف آن ها بسیار مهم است.
لغت نامه دهخدا
(رَجْ جا)
منسوب به رجّان. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(بَجْ جا)
منسوب به بجانه از شهرهای اندلس. (از معجم البلدان) ، اصل. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، صحرا. (منتهی الارب). بیابان. (ناظم الاطباء) ، دانستن. علم. (منتهی الارب). عنده بجده ذلک، ای علمه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، ابن بجده، دانای حقیقت کار و کنه آن. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). دلیل. هادی. (منتهی الارب). دلیل هادی که از گفتار خود برنگردد. (از اقرب الموارد) : انا ابن بجدتها، کسی که از گفته خود برنگردد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بَجْ جا)
ابوالحسن علی بن معاذ مردی فصیح و شاعر و نسابه و ازرواه بود (حوالی 307 هجری قمری) (از معجم البلدان)
ابوالفضل مسعود بن علی از رواه بود. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از جانیه
تصویر جانیه
مونث جانی زن جنایتکار زن تبهکار، جمع جانیات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زانی
تصویر زانی
زناکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رانی
تصویر رانی
سوق دادن، روانه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بانی
تصویر بانی
بر پا کننده ساختمان، بنا کننده، سازنده، موسس و پایه گذار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سانی
تصویر سانی
آبکش آبیار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجانی
تصویر مجانی
مفت و رایگان و بی مزد و اجرت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جانیه
تصویر جانیه
((یِ))
مؤنث جانی، زن جنایت کار، زن تبهکار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مجانی
تصویر مجانی
((مَ جّ))
رایگان، مفت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جانبی
تصویر جانبی
پهلویی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جاری
تصویر جاری
روان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فانی
تصویر فانی
زودگذر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مجانی
تصویر مجانی
رایگان
فرهنگ واژه فارسی سره
رایگان، مجان، مفت، بلاعوض 3
فرهنگ واژه مترادف متضاد