جدول جو
جدول جو

معنی جانی

جانی
کسی که مرتکب جنایت شود، جنایت کار، گناهکار، تبهکار
تصویری از جانی
تصویر جانی
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با جانی

جانی

جانی
مربوط به جان مثلاً خسارت جانی، کنایه از عزیز و گرامی مانند جان، برای مِثال از جان طمع بریدن آسان بُوَد ولیکن / از دوستان جانی مشکل توان بریدن (حافظ - ۷۸۴)
جانی
فرهنگ فارسی عمید

جانی

جانی
صمیمی، عزیز، گرامی، یکرنگ، آدمکش، تبهکار، جنایتکار، قاتل
متضاد: دورنگ، دورو، سلیم، بی آزار
فرهنگ واژه مترادف متضاد