جدول جو
جدول جو

معنی جاسوسی - جستجوی لغت در جدول جو

جاسوسی
انیشگی در کوی تو انیشه همی گردم ای نگار (شهید)
تصویری از جاسوسی
تصویر جاسوسی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از جاسوس
تصویر جاسوس
دم دزد، سخن چین
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جاسوس
تصویر جاسوس
جستجو کننده خبر، خبر پرس، پرسش کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جاسوس
تصویر جاسوس
خبرچین، آن که خبر یا پیغامی را از جایی به جای دیگر می برد، جمع جواسیس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جاسوس
تصویر جاسوس
خبرچین، کسی که اخبار و اسرار کسی یا اداره ای یا مملکتی را به دست بیاورد و به دیگری اطلاع بدهد، جستجوکنندۀ خبر، خبرکش، رافع، ایشه، آیشنه، راید، متجسّس، منهی، زبان گیر، هرکاره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جاسوسی کردن
تصویر جاسوسی کردن
انیشهیدن آبشتیدن
فرهنگ لغت هوشیار
जासूसी करना
دیکشنری فارسی به هندی
গুপ্তচরবৃত্তি করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از جانوری
تصویر جانوری
حیوانی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جابلوسی
تصویر جابلوسی
چاپلوسی، تملق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جادویی
تصویر جادویی
سحر ساحری جادوگری، عجیب شگفت آور (جادوییها شگفتیها عجایب)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناقوسی
تصویر ناقوسی
از الحان سی گانۀ باربد، برای مثال چو ناقوسیّ و اورنگی زدی ساز / شدی اورنگ چون ناقوس از آواز (نظامی۱۴ - ۱۷۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جادویی
تصویر جادویی
شگفت انگیز مثلاً چشمان جادویی،
ساحری، جادوگری، برای مثال خمار در سر و دستش به خون مشتاقان / خضیب و نرگس مستش به جادویی مکحول (سعدی۲ - ۴۸۰)
جادویی کردن: سحر کردن، جادو کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طاووسی
تصویر طاووسی
رنگ سبز طلایی، به رنگ پر طاووس، دارای چنین رنگی، در علم زیست شناسی درختچه ای زینتی با شاخه های نازک سبز رنگ، برگ های باریک ساده و گل های زرد معطر شبیه گل اقاقیا که گونه های مختلف دارد، نوعی جامۀ رنگین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سالوسی
تصویر سالوسی
ریاکاری، عوام فریبی، حیله گری، صفت نسبی منسوب به سالوس، اهل ریا و سالوس
فرهنگ فارسی عمید