جدول جو
جدول جو

معنی جازدن - جستجوی لغت در جدول جو

جازدن
چیزی بدلی را بجای اصلی بکسی دادنیا فروختن قالب کردن، کسی را بجای دیگری معرفی کردن، تحمیل کردن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

با حرکت پا بجلو رفتن در شنا دو چرخه سواری و غیره، بسیار راه رفتن در تجسس چیزی: تمتم شهر را پازدم. یا پازدن بکسی (در حساب)، بدغلی از حساب او کاستن مبلغی از طلب او انکار کردن، پازش گیاه و علف زیادتی را از میان غله زار کندن و دور افکندن و جین کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جا زدن
تصویر جا زدن
جنس بدلی را بجای اصلی فروختن بچالاکی و زرنگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تازدن
تصویر تازدن
تا کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جا زدن
تصویر جا زدن
کنایه از منصرف شدن، تسلیم شدن
فروختن یا دادن جنس بنجل و نامرغوب به جای جنس خوب
قرار دادن قطعه ای در جای اصلی خود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وازدن
تصویر وازدن
رد کردن، انتخاب نکردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هازدن
تصویر هازدن
پیاپی و بسیارردن مکررزدن: (مردم دست بپشت او هامیزدند و او را می انداختند و او واپس مینگرید تا مگر رسول علیه السلام رحمت کنادخ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یازدن
تصویر یازدن
قصد کردن اراده نمودن، برداشتن بلند کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وازدن
تصویر وازدن
((زَ دَ))
پس زدن، رد کردن، جداکردن و کنار گذاشتن جنس نامرغوب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یازدن
تصویر یازدن
((ز دَ))
قصد کردن، دست انداختن به چیزی، بالیدن، نمو کردن، خمیازه کشیدن، یازیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یازدن
تصویر یازدن
دراز کردن، دراز و کشیده شدن، گرفتن چیزی، دست انداختن به چیزی، روی آوردن، متمایل شدن، خود را خمیده و دراز کردن، خم شدن، گلاویز شدن، آویختن، حمله کردن
فرهنگ فارسی عمید
آنکه کسی را از جای خود براند. یا جا زن کردن کسی را. او را از جای خود راندن
فرهنگ لغت هوشیار