جدول جو
جدول جو

معنی جا زدن

جا زدن
کنایه از منصرف شدن، تسلیم شدن
فروختن یا دادن جنس بنجل و نامرغوب به جای جنس خوب
قرار دادن قطعه ای در جای اصلی خود
تصویری از جا زدن
تصویر جا زدن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با جا زدن

جار زدن

جار زدن
بانگیدن بانگ زدن به آواز بلند درکویها و برزنها امری را به اطلاع عموم رسانیدن ندا در دادن
فرهنگ لغت هوشیار

جار زدن

جار زدن
مطلبی را با آواز بلند اطلاع دادن، جار کشیدن
کنایه از فاش کردن
جار زدن
فرهنگ فارسی عمید

جر زدن

جر زدن
انکار کردن و زیر پا گذاشتن مقررات در بازی
کنایه از از دادن تاوان خودداری کردن
جر زدن
فرهنگ فارسی عمید