جدول جو
جدول جو

معنی جاریه - جستجوی لغت در جدول جو

جاریه
جاری، جمع جواری، کنیز کوچک، کنیزک، جمع جواری، کشتی
تصویری از جاریه
تصویر جاریه
فرهنگ فارسی عمید
جاریه
دختر کوچک، کنیزک
تصویری از جاریه
تصویر جاریه
فرهنگ لغت هوشیار
جاریه
((یَ یا یِ))
مؤنث جاری، کنیز، کشتی، آفتاب، آب روان، سنن، عادات و رسوم رایج
تصویری از جاریه
تصویر جاریه
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ناریه
تصویر ناریه
(دخترانه)
آتشی، آتشین
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ماریه
تصویر ماریه
(دخترانه)
زن سپید و درخشان، نام یکی از همسران پیامبر (ص)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از عاریه
تصویر عاریه
عاریت، مصنوعی مثلاً دندان عاریه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جارحه
تصویر جارحه
عضو بدن انسان، مخصوصاً دست، زخم زننده،، هر جانوری که صید کند، اعم از درندگان و پرندگان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طاریه
تصویر طاریه
طاری، داهیه، بلا و پیشامد ناگهانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ساریه
تصویر ساریه
مونث ساری، سرایت کننده، نفوذ کننده، در پزشکی مرضی که از کسی به کس دیگر برسد، واگیردار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جاثیه
تصویر جاثیه
چهل و پنجمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۳۷ آیه، شریعت، دهر
فرهنگ فارسی عمید
(حِ ری یَ)
تأنیث حجاری. زن منسوب بوادی الحجارۀ اندلس
لغت نامه دهخدا
(حِ ری یَ)
ام العلاء بنت یوسف اندلسیه است
لغت نامه دهخدا
(نَجْ جا ری یَ)
یکی از شش فرقۀ مجبره. (بیان الادیان). نام فرقه ای بزرگ از فرق اسلامیه است. اینان اصحاب محمد بن حسین نجارند و در خلق افعال با اهل سنت موافقند و گویند استطاعت با فعل توأم است و بنده فعلش کسبی است، در صفات وجودیه و همچنین حدوث کلام اﷲ و نفی رؤیت با معتزله موافقت دارند و آنان سه فرقه اند:برغوثیه و زعفرانیه و مستدرکه. (از شرح مواقف) (از تعریفات). و این سه فرقه در اصول با هم چندان اختلافی ندارند. (از ملل و نحل شهرستانی). و نیز رجوع به تاریخ مذاهب اسلام ص 214 و الفرق بین الفرق ص 197 شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ضاریه
تصویر ضاریه
مونث ضاری: و خر چسونه مونث ضاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طاریه
تصویر طاریه
مونث طاری آفت داهیه بلا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عاریه
تصویر عاریه
چیزی که کسی از کسی موقتاً بگیرد و بعد پس دهد
فرهنگ لغت هوشیار
مونث صاری و چاه بد آب چاهی که آب آن از دیر ماندگی برگشته رنگ و بد مزه باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماریه
تصویر ماریه
زن سپید درخشان رنگ تابان بدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واریه
تصویر واریه
ماده شتر فربه، ششظماه از بیماریها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاریه
تصویر قاریه
سر نیزه، دم شمشیر، مرغ باران
فرهنگ لغت هوشیار
اندام، خسمار، جانور شکاری، کارد مونث جارح جراحت کننده، اسب ماده، جمع جوارح، اندام آدمی دست و اعضای دیگر، جانور شکاری از مرغ (شکره) و سگو دد، جمع جوارح
فرهنگ لغت هوشیار
مونث دایر (دائر) دور زننده گردنده، خطی گرد که دور چیزی را احاطه کرده باشد، سطحی که خطی مدور گرد آنرا احاطه کرده باشد بطوری که فاصله هر یک از نقاط محیط آن نسبت به نقطه مرکزی مساوی بود، جمع دوایر (دوائر) یا دایره صغیره. دایره ایست مفروض که کره را نصف نکند. مقابل دایره عظیمه دایره عظمی (عظیم) دایره ایست مفروض که کره را نصف کند. مقابل دایره صغیره. دایره های عظیمه که اهل هیئت بر فلک فرض کرده اند نه اند: معدل النهار، منطقه البروج، دایره ماره بالاقطاب الاربعه دایره ای است که بر هر دو قطب منطقه البروج وهر دو قطب معدل النهار و بر هر دو میل کلی گذشته، دائره الافق دایره ایست که فلک را نصف کند در میان مرئی و غیر مرئی، دایره نصف النهار، دائره الارتفاع چون قوس ارتفاع کواکب از این دایره ماخوذ است بدین نام نامیده شد، این دایره از سمت الراس و القدم میگذرد و در روز و شب دوباره بر دایره نصف النهار منطبق میشود، دائره اول السموات دایره ای است که مرور میکند بسمتین الراس و القدم و بدو نقطه مشرق و مغرب و قطبین، دائره المیل و این دایره ایست که مرور میکند بهر دو قطب معدا النهار و بدان بعد کواکب سیاره از معدل النهار و میل منطقه البروج از معدا النهار شناخته میشود، دائره العرض دایره ایست که مرور میکند بدو قطب بروج و بان عرض کوکب شناخته میشود. یا دایره مینا آسمان فلک. یا دایره هندی صفحه ای که در روی آن تعیین ساعات نمایند. یا روی دایره ریختن مطلبی را. آنرا اظهار کردن در کمال وضوح آنرا شرح دادن، لشکری که بر جای فرود آید، مهمیز پرندگان، خار، بخت بد. روزگار نامساعد، حادثه پیشامد جمع دایرات، خانقاه صومعه، جمعیت حلقه مجلس، موهای گرد بر جانب سر آدمی، سازی است از آلات ضربی دف داریه، در موسیقی قدیم کشورهای اسلامی بیک نوع درآمدمخصوص که از در آمد خواننده میشد اطلاق میشد، هر چند به هر مناسب جزو یک دستگاه کرده آنرا دایره نامیده و هر دایره را اسمی نهادند. شش دایره مشهور با نام بحرها که از هر دایره منشعب میشود از این قرار است: متفقه مختلفه موتلفه مجتلبه مشتبهه منتزعه، شعبه ای از یک اداره دولتی جمع دوایر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جرایه
تصویر جرایه
وظیفه روان، جیره، مقرری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جبریه
تصویر جبریه
سرنوشتیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جارزه
تصویر جارزه
ریگزار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جانیه
تصویر جانیه
مونث جانی زن جنایتکار زن تبهکار، جمع جانیات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جایره
تصویر جایره
ستم کننده، جور کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جاعیه
تصویر جاعیه
زن گول
فرهنگ لغت هوشیار
مونث جالی، غریبانی که از وطن خود هجرت کرده اند، اهل ذمه، جزیه ای که از اهل ذمه گیرند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جابیه
تصویر جابیه
تالابه استخر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جاثیه
تصویر جاثیه
دو زانو بر زانو نشسته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساریه
تصویر ساریه
ابری که به شب آید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نجاریه
تصویر نجاریه
پیروان حسین بن محمد نجار از خرد گرایان (معتزله) ری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جارحه
تصویر جارحه
((رِ حِ یا حَ))
مؤنث جارح. جراحت کننده، اسب ماده، مفرد جوارح، اندام آدمی، دست و اعضای دیگر، جانور شکاری از مرغ (شکره) و سگ و دد، مفرد جوارح
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جانیه
تصویر جانیه
((یِ))
مؤنث جانی، زن جنایت کار، زن تبهکار
فرهنگ فارسی معین