- جارزه
- ریگزار
معنی جارزه - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پاداش
گریز، کوش
دختر کوچک، کنیزک
انعام، عطا
پاداش
اندام، خسمار، جانور شکاری، کارد مونث جارح جراحت کننده، اسب ماده، جمع جوارح، اندام آدمی دست و اعضای دیگر، جانور شکاری از مرغ (شکره) و سگو دد، جمع جوارح
جاری، جمع جواری، کنیز کوچک، کنیزک، جمع جواری، کشتی
عضو بدن انسان، مخصوصاً دست، زخم زننده،، هر جانوری که صید کند، اعم از درندگان و پرندگان
فلرز فلزنگ
((رِ حِ یا حَ))
فرهنگ فارسی معین
مؤنث جارح. جراحت کننده، اسب ماده، مفرد جوارح، اندام آدمی، دست و اعضای دیگر، جانور شکاری از مرغ (شکره) و سگ و دد، مفرد جوارح
عطیه ای که به برندۀ مسابقه یا به کسی که کار خوبی انجام داده باشد بدهند، صله، عطیه، پاداش
Preis
nagroda
prêmio
premio
premio
prijs
รางวัล
hadiah
جائزةٌ
पुरस्कार
zawadi
পুরস্কার