- جارحه
- اندام، خسمار، جانور شکاری، کارد مونث جارح جراحت کننده، اسب ماده، جمع جوارح، اندام آدمی دست و اعضای دیگر، جانور شکاری از مرغ (شکره) و سگو دد، جمع جوارح
معنی جارحه - جستجوی لغت در جدول جو
- جارحه
- عضو بدن انسان، مخصوصاً دست، زخم زننده،، هر جانوری که صید کند، اعم از درندگان و پرندگان
- جارحه ((رِ حِ یا حَ))
- مؤنث جارح. جراحت کننده، اسب ماده، مفرد جوارح، اندام آدمی، دست و اعضای دیگر، جانور شکاری از مرغ (شکره) و سگ و دد، مفرد جوارح
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دوش دیشب دوش شب گذشته. یا بارحه اولی. پرندوش پریشب
دختر کوچک، کنیزک
ریگزار
خستگی
مونث شارح گزارند ه مونث شارح: اقوال شارحه
جاری، جمع جواری، کنیز کوچک، کنیزک، جمع جواری، کشتی
جر دهنده، کسره دهنده
برنده، سرزنش کننده
زینه ها، شکنجک
زینه ها، شکنجک