جدول جو
جدول جو

معنی ثوب - جستجوی لغت در جدول جو

ثوب
جامه، لباس، پوشاک
ثوب مشطب: جامۀ خط دار
تصویری از ثوب
تصویر ثوب
فرهنگ فارسی عمید
ثوب
(تَ)
ثؤوب. ثوبان. بازگشتن بعد از رفتن، گرد آمدن مردم، گرد آمدن آب بعد از آنکه رفته بود، پر آب گردیدن حوض و ظرف و مانند آن یا قریب به پری رسیدن، سرزنش کردن کسی را بر کار بد، جامه کشیدن از بیمار، فربه شدن بعد از لاغری مرض
لغت نامه دهخدا
ثوب
(ثَ)
ابن تلده. مردی بود درازعمر. و او راست: شعر در روز قادسیه و از بنووالبه است. (تاج العروس)
ابن شحمۀ تمیمی ملقب به مجیرالطیر. و او ست که حاتم طی را اسیر کرد. (تاج العروس)
ابن النار. شاعری جاهلی است. (تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
ثوب
(ثَ)
جامه. لباس. لبس. لبوس. ملبس: پوشیدنی. پوشاک. پوشش:
اصاروا الجو قبرک واستنابوا
عن الاکفان ثوب السافیات
هر که ثوبی با تن عاری دهد
در دو عالم ایزدش یاری دهد.
عطار.
و گویند: فی ثوبی ابی ان افیه، یعنی برذمۀ من و پدر من است وفای آن، دل. قلب، عمل، پیه تنکی که بالای شکمبه و روده باشد. چادر پیه. ثرب.
لغت نامه دهخدا
ثوب
جامه، لباس
تصویری از ثوب
تصویر ثوب
فرهنگ لغت هوشیار
ثوب
((ثُ))
جامه، لباس
تصویری از ثوب
تصویر ثوب
فرهنگ فارسی معین
ثوب
پیراهن، پیرهن، تن پوش، جامه، رفتار، روش، عمل
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ثوب مشطب
تصویر ثوب مشطب
جامۀ خط دار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ثوبان
تصویر ثوبان
بازگشتن، شفا یافتن بیمار و برگشت تندرستی و فربهی او پس از لاغری بیماری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وثوب
تصویر وثوب
جستن، جهیدن
فرهنگ فارسی عمید
نام موضعی است، (ملحق کتاب الجماهر)
لغت نامه دهخدا
(مُثْ وِ)
جزادهنده و مکافات دهنده و عوض دهنده. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به اثواب شود
لغت نامه دهخدا
(ثَ بَ)
منسوب است به ثوبره بن حبش بن هلال السلمی. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(ثَ)
منسوب است به ثوبان که مولی حضرت رسول بوده و قبرش در عمراس در شش میلی رمله است. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(ثَ)
نام دو تن از صحابۀ کرام است
لغت نامه دهخدا
(ثَ)
ابن ابراهیم، ابوالفیض. شیخ ذوالنون مصری یکی از اکابر عرفاء صاحب کرامات و خوارق عادات و وفات او بسال هجری قمری بود. رجوع به ابی الفضل ثوبان... و نیز رجوع به ذوالنون مصری شود
لغت نامه دهخدا
(تَ یَ)
ثوب. ثؤب. بازگشتن پس از رفته بودن، ثوبان مردم، گرد آمدن ایشان، ثوبان جسم، فربهی گرفتن پس از لاغری از مرض، ثوبان حوض، پر آب شدن یا نزدیک به پری شدن آن، ثوبان ماء، گرد آمدن آب پس از رفته بودن
لغت نامه دهخدا
(فَ)
وثب. وثاب. وثبان. برجستن. (تاج المصادر) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). جهیدن و برخاستن و ایستادن. (از اقرب الموارد). جستن. بجستن، نشستن، در لغت حمیر. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ ثَوْ وِ)
بازگردنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، دوباره خواننده. (آنندراج) (از منتهی الارب). و رجوع به تثویب شود، بازدهنده. (ناظم الاطباء) ، اداکننده و واپس دهنده وام. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
(اِ قَ)
نوافل خواندن بعداز فریضه. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، کسب ثواب کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مِ نی یِ)
شهری است به یمن. (از معجم البلدان) (ازمنتهی الارب). نام شهری به حضرموت و در اینجا سپاه وهرز به یاری اهل یمن از کشتیها فرود آمدند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ابناء و وهرز شود
لغت نامه دهخدا
(ثَنی یَ)
ثوبانی. طایفه ای از مرجئه باشند که به ثوبان بن مرجی انتساب دارند. اینان گویند ایمان عبارت است از اقرار به ایزد تعالی و پیمبران او لیکن چیزهائی که فعل و ترکش از روی تجویز عقل است داخل در ایمان نیست. (سمعانی). فرقه ای از مرجئه و از یاران ثوبان مرجئی هستند. میگویند ایمان عبارت است از شناسائی و اقرار به وجود خدای یگانه و حقانیت رسول او و بکل مالا یجوز فی العقل ان یعقله. و اما ما جاز فی العقل ان یعقله فلیس الاعتقاد به من الایمان. و این گروه بالاجماع قایلند بر این که خدای تعالی اگر در روز واپسین از گنهکاری اغماض کرد و او را بخشود هر یک از گنهکاران را هم که مانند او باشد خواهد بخشود. و همچنین اگر یکی را از آتش دوزخ رهائی عطا فرمود سایرین را هم مانند او از دوزخ رهائی عطا فرماید. این فرقه عقیدۀ ثابتی ندارند بر اینکه مؤمنان بالاخره از دوزخ خارج خواهند شد. ابن غیلان که یکی از پیشوایان این فرقه است بین ارجاء و قدر را جمع کرده است. بدین معنی که افعال بندگان را بخود بندگان نسبت میدهد. و ابن غیلان از کسانی است که به خروج امام قائل میباشند و عقیدۀ او این است که امامی که خروج خواهد کرد حتماً باید از طایفۀ قریش باشد. کذا فی شرح المواقف. و کشاف اصطلاحات الفنون. و رجوع به ابو ثوبان المرجی شود
لغت نامه دهخدا
(اَ وَ)
ابن ازهر، اخو بنی جناب، شوهر قیله بنت مخرمه صحابیه. ابن ماکولا ذکر او آورده است. (تاج العروس) ، کم نصرت. کم خیر، سست کار، سست رو، تکۀ دیوانه. ج، ثول. (منتهی الارب). صحابه افرادی بودند که در جریان نزول وحی، شاهد زنده ی اتفاقات تاریخی اسلام بودند. حضور این افراد در کنار پیامبر باعث شد سنت نبوی از طریق آنان به نسل های بعد منتقل شود. اصطلاح «صحابی» در منابع اسلامی، منزلتی ویژه دارد و به افراد خاصی تعلق می گیرد.
لغت نامه دهخدا
(ثَ بُلْ)
پوست تنکی که شتر بچه بر روی در کشیده زاید، آب که با بچه بیرون آید از رحم
لغت نامه دهخدا
(ثَ بَ)
ابن نمر بسی. مکنی به ابومحجن قاضی مصر. از قبیلۀ بس بطنی از حمیر
ابن جمیر. صاحب لیلی اخیلیه است و او را دیوانی است
لغت نامه دهخدا
تصویری از بوب
تصویر بوب
فرش بساط خانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوب
تصویر دوب
کوشش، رنجبری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذوب
تصویر ذوب
گداختن، آب شدن چیزی بر اثر حرارت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثوباء
تصویر ثوباء
فازه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثوبان
تصویر ثوبان
بازگشتن، شفا یافتن بیمار
فرهنگ لغت هوشیار
پیروان ابو ثوبان مرجئی باور دارند که اگر خدا گناه کسی را ببخشد باید همگی کسانی را که آن گناه را کرده اند ببخشد (فضل بن شادان نیشابوری)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وثوب
تصویر وثوب
جستن و جهیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وثوب
تصویر وثوب
((وُ))
جستن، جهیدن، برجستن، جست
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چوب
تصویر چوب
آغاج
فرهنگ واژه فارسی سره
برجستن، جستن، حمله کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد