جدول جو
جدول جو

معنی ثقت - جستجوی لغت در جدول جو

ثقت
اعتماد، اطمینان
تصویری از ثقت
تصویر ثقت
فرهنگ فارسی عمید
ثقت
(ثِ قَ)
اطمینان، خاطر جمعی: هر سخن که از سر نصیحت... رود... به راداء آن دلیری نتوان کرد مگر به عقل... شنونده ثقتی تمام باشد. (کلیله و دمنه). و اگر خردمندی به قلعه ای پناه گیرد و ثقت افزاید... البته به عیبی منسوب نگردد. (کلیله و دمنه) ، استواری. (غیاث اللغه). ج، ثقات. و رجوع به ثقه شود
لغت نامه دهخدا
ثقت
(تَ سَلْ لُ)
استوار داشتن، اعتماد کردن، درست شدن
لغت نامه دهخدا
ثقت
استوار داشتن، درست شدن اعتماد کردن استوار داشتن، درست شدن، اطمینان خاطرجمعی استواری، کسی که مردم بگفتار و عمل او اعتماد کنند، جمع ثقات
فرهنگ لغت هوشیار
ثقت
((ثِ قَ))
اعتماد کردن، به کسی اعتماد داشتن، کسی که مردم به او اعتماد کنند، اطمینان، استواری
تصویری از ثقت
تصویر ثقت
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ثقب
تصویر ثقب
سوراخ کردن، سوراخ، رخنه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ثبت
تصویر ثبت
یادداشت کردن، نوشتن، نوشته، نوشته شده، برقرار و پابرجا کردن، قرار دادن
ثبت احوال: سازمانی که وظیفۀ صدور شناسنامه و کارت ملی را بر عهده دارد
ثبت اسناد: اداره ای که معاملات و نقل و انتقال های ملکی مردم را در دفترها و پرونده های خود ثبت می کند و سند مالکیت می دهد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ثقل
تصویر ثقل
سنگین شدن، سنگینی، در پزشکی یبوست، در موسیقی بم بودن صدا
ثقل سامعه: سنگینی گوش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دقت
تصویر دقت
باریک بینی، توجه و باریک بینی که در مورد امری صورت می گیرد، باریکی، نرمی، خردی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ثقل
تصویر ثقل
بار و بنه و حشم مسافر، مال، متاع، هر چیز نفیس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مقت
تصویر مقت
کسی را دشمن داشتن، از کسی بیزار بودن، دشمنی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رقت
تصویر رقت
نرمی و نازکی، رحمت، مهربانی، شرم، رقیق بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ثقب
تصویر ثقب
ثقبه ها، روزن های خانه، جمع واژۀ ثقبه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ثقات
تصویر ثقات
ثقه ها، اعتمادها، اعتقادها، جمع واژۀ ثقه،
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وقت
تصویر وقت
مقداری از زمان، هنگام، گاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وقت
تصویر وقت
رچکار، آوام، اوام، خسک، توم، تومون، تمن (گویش تبری) توم بسنجید با واژه های گاه کات (گویش کردی مهاباد)، واره هنگام (فصل موسم)، جاور (موقع حالت) مقداری از زمان که برای امری فرض شده هنگام: (بیت شعر بنایی است که ازکلام که ملازمت آن بضبط و اندیشه علی الخصوص در شب که اوان خلوت و وقت فراغ است)، عهد عصر: (ای که در کوی خرابت مقامی داری جم وقت خودی ار دست بجامی داری) (حافظ)، فشل: (وقت سخت گرم بود)، موقع مقام: (محمود... به ایلگ خان... پیغام داد... تا آنچه مصلحت و مقتضی وقت باشد استماع کرده)، الف - آن دقیقه که صوفی در تفکرات معنوی مستغرق شود. ب - زمان حال (میانه ماضی و مستقبل)، ج - واردی است از خداوند که بسالک پیوند و او را از گذشته و آینده غافل گرداند) یا وقت خوش. صفای وقت و مراد از آن وقت و شدت نوع تفکرات و دقایق تفکر است. یا آن وقت. آن هنگام آن زمان: (... نخست بدفع قرا یوسف که درآن وقت بر عراق عرب مستولی گشته بود اشغال نماید) یا این وقت. این هنگام این زمان: ... تا در این وقت که اشاره نافذ خداوند اعظم... نفاذ یافت. یا بدان وقت. در آن هنگام. یا بدین وقت. در این هنگام: تا بدن وقت زهر نوع شندی اشعار شعر نیکو شنو اکنون که فر از آمد گاه. (سنائی) یا به وقت. بجا بموقع: (... چه اگر کسی همه ادوات بزرگی فراهم آرد چون استعمال بوقت و در محل دست ندهد از منافع آن بی بهره د) یا پاره ای وقتها. بعض اوقات گاهی: (پاره ای وقتها که همه بخوبی و خوشی نشسته بودند و صحبت پیش می مد سر بطرف آسمان بلند میکرد و از ته دل ندا میداد) یا در وقت. فورا فی الحال: (امیر مسعود... بدین خبر سخت دل مشغول شد و در وقت صوب آن دید که سید عبد العزیز... را برسولی بغزنین فرستاد) یا در وقت. بهنگام بموقع: (دیگر خاصیت ترازو آنست که در وقت و زن آن... قدر و رفعت او می افزاید) یا در وقت حاجت. هنگام لزوم. یا وقت و بی وقت. گاه و بیگاه: (سید میران پیش از آن هم وقت و بی وقت چندین بار هیکل آراسته این نظامی کوچک را در همان حوالی دیده بود) یا وقت معلوم. هنگام معین، زمان مرگ، یا وقت نارک. هنگام باصفا. یا هر وقت. هر زمان هر موقع: (حق همسایه سرای آنست که... بمواسات خویش هر وقت او زا از خود شاکر و آسوده داری)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقت
تصویر مقت
دشمن داشتن کسی
فرهنگ لغت هوشیار
جمع ثقه، استوانان جمع ثقه معتمدان اشخاص مورد اطمینان. یا علم ثنات و ضعفااز رواه حدیث. مهمترین شعبه علم رجال است و بدان معرفت صحت و سقم حدیث حاصل آید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثقف
تصویر ثقف
زیرک شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثقل
تصویر ثقل
گران شدن، آبستنی زن
فرهنگ لغت هوشیار
رخت، کالا، پینکی پیش درآمد خواب، سنگینی خوراک، سنگینی گرانی سنگینی. گرانی، گرانی طعام، پینکی نعاس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثقه
تصویر ثقه
مرد معتمد و امین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثبت
تصویر ثبت
استواری، پایداری، حجت، دلیل، برهان، بنیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رقت
تصویر رقت
نرمی، ملایمی، نازکی و باریکی، تنگ گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثقب
تصویر ثقب
سوراخ کردن، بلند پریدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دقت
تصویر دقت
باریکی، نرمی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثقلت
تصویر ثقلت
((ثَ قَ لَ))
گرانی، گرانی طعام
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ثقل
تصویر ثقل
((ثُ))
تفاله هر چیزی، درد شراب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ثقل
تصویر ثقل
((ثِ قَ))
سنگین شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ثقل
تصویر ثقل
((ثَ))
گران شدن، آزمودن وزن چیزی در دست
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ثقه
تصویر ثقه
((ثِ قِ))
اعتماد کردن، کسی که مورد اعتماد باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ثقل
تصویر ثقل
گرانی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ثبت
تصویر ثبت
پایستگی، نگارش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از وقت
تصویر وقت
زمان، هنگامه، وخت، گاه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دقت
تصویر دقت
تیزنگری، ریزبینی، باریک بینی، موشکافی
فرهنگ واژه فارسی سره