چوب خوشۀ خرما، پشیزۀ سر خرما یا آنچه بدان قمع خرما ملصق باشد. چوب خوشۀ انگور و خرما که دنبالۀ انگورو خرما بدان پیوسته است، انگور که به چوب خوشه متصل باشد، چوب خوشۀ بی انگور، ج، ثفاریق، او را ثفروقی نیست، نیست او را چیزی
چوب خوشۀ خرما، پشیزۀ سر خرما یا آنچه بدان قمع خرما ملصق باشد. چوب خوشۀ انگور و خرما که دنبالۀ انگورو خرما بدان پیوسته است، انگور که به چوب خوشه متصل باشد، چوب خوشۀ بی انگور، ج، ثفاریق، او را ثفروقی نیست، نیست او را چیزی
جداکرده شده وپراکنده از هر چیزی. (آنندراج) (از ناظم الاطباء). - لفیف مفروق. رجوع به لفیف شود. - وتد مفروق، (اصطلاح عروض) در اصطلاح عروضیان، سه حرف را گویند که حرف وسطی ساکن باشد. (از اقرب الموارد). و رجوع به وتد شود. ، (اصطلاح حساب) هرگاه عددی خرد را از عددی بزرگ کم کنی، چون دو را از سه بیرون کنی، دو مفروق است. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). فرهنگستان ایران ’کاسته’ را بجای این کلمه پذیرفته است
جداکرده شده وپراکنده از هر چیزی. (آنندراج) (از ناظم الاطباء). - لفیف مفروق. رجوع به لفیف شود. - وتد مفروق، (اصطلاح عروض) در اصطلاح عروضیان، سه حرف را گویند که حرف وسطی ساکن باشد. (از اقرب الموارد). و رجوع به وتد شود. ، (اصطلاح حساب) هرگاه عددی خرد را از عددی بزرگ کم کنی، چون دو را از سه بیرون کنی، دو مفروق است. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). فرهنگستان ایران ’کاسته’ را بجای این کلمه پذیرفته است
پیش آمدن کسی را دو راهه. (منتهی الارب). پیش آمدن دو راه کسی را و پرسیدن او که کدام راه را رود. (از اقرب الموارد) ، رمیدن شتر ماده و خر و برجستن از درد زه. (منتهی الارب). گرفتن مخاض ناقه را و رمیدن و برجستن، واضح شدن امری کسی را. (از اقرب الموارد) ، خداوند خسته پاره گردیدن، سرگین انداختن مرغ. (منتهی الارب) ، توضیح دادن امری را برای کسی. (از اقرب الموارد) ، فریقه خورانیدن زن را. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، توجه کردن کسی کاری را و یافتن راه آنرا. (از اقرب الموارد)
پیش آمدن کسی را دو راهه. (منتهی الارب). پیش آمدن دو راه کسی را و پرسیدن او که کدام راه را رود. (از اقرب الموارد) ، رمیدن شتر ماده و خر و برجستن از درد زه. (منتهی الارب). گرفتن مَخاض ناقه را و رمیدن و برجستن، واضح شدن امری کسی را. (از اقرب الموارد) ، خداوند خسته پاره گردیدن، سرگین انداختن مرغ. (منتهی الارب) ، توضیح دادن امری را برای کسی. (از اقرب الموارد) ، فَریقه خورانیدن زن را. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، توجه کردن کسی کاری را و یافتن راه آنرا. (از اقرب الموارد)
پرا کنیده، جداسته، کاسته پراکنده شده جدا کرده مقابل مقرون، عددی کوچکتر که از عددی بزرگتر تفریق شود مقابل مفروق منه مانند: 10 -6 4 (6 مفروق است) یا لفیف مفروق. یا وتد مفروق
پرا کنیده، جداسته، کاسته پراکنده شده جدا کرده مقابل مقرون، عددی کوچکتر که از عددی بزرگتر تفریق شود مقابل مفروق منه مانند: 10 -6 4 (6 مفروق است) یا لفیف مفروق. یا وتد مفروق