جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با فروق

فروق

فروق
فریق ها، گروه ها، دسته ها، جمعِ واژۀ فریق برای مِثال خسرو صاحب القرآن، تاج فروق خسروان / جعفر دین به صادقی، حیدر کین به صفدری (خاقانی - ۴۲۳)
فروق
فرهنگ فارسی عمید

فروق

فروق
مرد ترسنده. (منتهی الارب). شدیدالفزع. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

فروق

فروق
جایی است در پائین هجر بسوی نجد و قومی در آن زیست میکنند. (از معجم البلدان)
لقب شهر قسطنطنیه است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا

فروق

فروق
پیش آمدن کسی را دو راهه. (منتهی الارب). پیش آمدن دو راه کسی را و پرسیدن او که کدام راه را رود. (از اقرب الموارد) ، رمیدن شتر ماده و خر و برجستن از درد زه. (منتهی الارب). گرفتن مَخاض ناقه را و رمیدن و برجستن، واضح شدن امری کسی را. (از اقرب الموارد) ، خداوند خسته پاره گردیدن، سرگین انداختن مرغ. (منتهی الارب) ، توضیح دادن امری را برای کسی. (از اقرب الموارد) ، فَریقه خورانیدن زن را. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، توجه کردن کسی کاری را و یافتن راه آنرا. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

فروغ

فروغ
روشنائی، تابش، پرتو، شعله آتش، روشنی که از آتش خورشید و دیگر منابع نورانی می تابد
فروغ
فرهنگ نامهای ایرانی