- تینگ
زایده داخل آلت تناسلی زن
معنی تینگ - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
خواهش، آرزو، حاجت، نیاز، برای مثال راست خواهی به این تلنگ خوشم / این کنم به که بار خلق کشم (سنائی۱ - ۱۹۵) ، گدایی
زه، زهوار
زه، زهوار
صدای زه کمان هنگام تیر انداختن، برای مثال ترنگ تیر و چاکاچاک شمشیر / دریده مغز پیل و زهرۀ شیر (نظامی۲ - ۱۸۸) ، صدای خوردن گرز و شمشیر به سپر و مانند آن
هر یک از سلاح های گرم دستی که گلوله پرتاب می کند، در اوایل قرن ۱۶ میلادی در آلمان اختراع شد
تفنگ ته پر: تفنگی که فشنگ را از ته لوله در آن می گذارند
تفنگ سر پر: تفنگی که از دهانۀ لوله پر می شد و در آن باروت، ساچمه و یا فشنگ می گذاشتند
تفنگ دهن پر: تفنگی که از دهانۀ لوله پر می شد و در آن باروت، ساچمه و یا فشنگ می گذاشتند، تفنگ سر پر
تفنگ ته پر: تفنگی که فشنگ را از ته لوله در آن می گذارند
تفنگ سر پر: تفنگی که از دهانۀ لوله پر می شد و در آن باروت، ساچمه و یا فشنگ می گذاشتند
تفنگ دهن پر: تفنگی که از دهانۀ لوله پر می شد و در آن باروت، ساچمه و یا فشنگ می گذاشتند، تفنگ سر پر
زمینی مربع شکل به عرض پنج یا شش متر، برای انجام مسابقه مانند مشت زنی، حلقۀ فولادی چرخ اتومبیل که لاستیک را روی آن می گذارند، حلقۀ فولادی در موتور که پیستون را روی سیلندر نگاه می دارد
(نَ)
لغت نامه دهخدا
یکی تین. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). واحد تین، یعنی یکدانه انجیر. (ناظم الاطباء). یک انجیر تازه و تر. (آنندراج) ، دبر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). دبر. انجیره. کون. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
(نَ / نِ)
لغت نامه دهخدا
آب دهن را گویند. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج). آب دهن و تف، تار عنکبوت. (ناظم الاطباء)
انجیری، (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)، رنگی از رنگهای بول که به رنگ آب انجیر ماند، (مفاتیح از یادداشت ایضاً)، نوع سوم از انواع جرب العین، صورت آن ماننددانۀ انجیر است و بدین جهت تینی نامندش، (از بحر الجواهر)، نوعی بواسیر: بواسیر تینی گرد بود و پهن همچون انجیر، (ذخیرۀ خوارزمشاهی از یادداشت بخط مرحوم دهخدا)، رجوع به تین شود
به لغت زند و پازند گل را گویند و به عربی طین خوانند، (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج) (از ناظم الاطباء)، هزوارش تینا، پهلوی گیل، گل (خاک)، (حاشیۀ برهان چ معین)
طبق چوبی بقالان و میوه فروشان. قالبی که زرگران و صفاران چیزهارا در آن ریزند
میدان مسابقه مشت زنی که گرداگرد آن را طناب کشیده اند، حلقه چدنی که پیستون را روی سیلندر نگه می دارد و از ورود گاز به داخل کارتل یا روغن به داخل محفظه سیلندر جلوگیری می کند، حلقه فلزی چرخ خودرو که تایر روی آن نصب می شود
((تُ فَ))
فرهنگ فارسی معین
جنگ افزاری که با آن گلوله را به مسافت دور و نزدیک پرتاب می کنند و انواع مختلف دارد، دولول، سرپر، بادی، کمرشکن، شکاری و مانند آن
((تَ رَ))
فرهنگ فارسی معین
صدای زه کمان هنگام انداختن تیر، صدای برخورد گرز و شمشیر و سپر، آواز تار و تنبور، ترناس
محلی که رنگ ریزان، پارچه ی بیرون آورده از خم را بر روی آن
نایب قهرمان در کشتی، یدکی، دنباله، خبرچین
کسی که در اثر ضربه ای کاری بر زمین افتد