جدول جو
جدول جو

معنی تیمناً - جستجوی لغت در جدول جو

تیمناً
(نَ زَ دَ)
بطور میمنت و برکت. برای تیمن. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تیمسار
تصویر تیمسار
عنوان صاحب منصبان بالاتر از درجۀ سرهنگی، مترادف جناب یا حضرت. از واژه های دساتیری است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غیمناک
تصویر غیمناک
ابرناک، دارای ابر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بیمناک
تصویر بیمناک
بیم دارنده، ترسنده، ترسناک، ترس آور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ریمناک
تصویر ریمناک
چرکناک، چرکین، چرک آلود
فرهنگ فارسی عمید
دزی در ذیل قوامیس عرب این کلمه را معادل اوپاتوار فرانسه آورده است که گیاهی از نوع کمپوزاسه و از رستۀ شاهدانۀ آبی است. (از دزی ج 1 ص 146)
لغت نامه دهخدا
قی آلود، چرکین، (یادداشت مؤلف)، زخمیان، مجروحان، (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
ترسنده و خائف، (فرهنگ نظام)، ترسناک، (آنندراج)، جبان، (ناظم الاطباء)، هراسناک، (یادداشت مؤلف) :
موی سر جغبوت و جامه ریمناک
وز برونسو باد سرد و بیمناک،
رودکی،
یکی کار دارم ترا بیمناک
اگر تخت یابی اگر تیره خاک،
فردوسی،
- بیمناک کردن، ترسناک کردن، هراسناک کردن:
زری کآدمی را کند بیمناک
چه در صلب آتش چه در ناف خاک،
نظامی،
، خطرناک، آکنده از خطر، پرخطر: و راه بیمناک نبود، (تاریخ سیستان)،
پیر در آن بادیۀ بیمناک
داد بضاعت به امینان خاک،
نظامی،
من بیدل و راه بیمناک است
چون راهبرم توئی چه باک است،
نظامی،
رجوع به باک شود
لغت نامه دهخدا
(تَ عَمْ مُ دَنْ)
دیده و دانسته و از روی قصد و بقصد و با اراده. (ناظم الاطباء). قاصداً. عامداً. متعمداً. عالماً
لغت نامه دهخدا
(نَ رَ / رِ بَ تَ)
بطور حدس و گمان. نقیض یقیناً. (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام). کمابیش. بیش و کم. نزدیک. رجوع به تخمین شود
لغت نامه دهخدا
کلمه ای است که آن را به عربی حضرت می گویند، (برهان) (آنندراج)، در پارسی کلمه ای است برای تعظیم که به عربی آن را حضرت خوانند و آن را تیمشار نیز گویند، (انجمن آرا)، لقبی است برای تعظیم مانند جناب و این لقب از شت که به معنی حضرت است پست تر می باشد، (ناظم الاطباء)، امروز عنوان خطاب امرای لشکر، از سرتیپ به بالاست، (حاشیۀ برهان چ معین)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان خرمرود است که در شهرستان تویسرکان واقع است، و 327 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
پیکرنگار یونان باستان که در قرن 4 قبل از میلاد می زیست، او رقیب پارهازیوس بود و اثر مشهوری بنام قربانی ایفی ژنی از او باقیمانده است، (از لاروس)، رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود
لغت نامه دهخدا
سوره، همچو سورۀ الحمد و سورۀ قل هو اﷲ و امثال آن، (برهان) (آنندراج)، از لغات دساتیری است، رجوع به فرهنگ دساتیری ص 254 شود
لغت نامه دهخدا
(غَ)
باغیم. دارای ابر و میغ. ابرناک. رجوع به غیم شود
لغت نامه دهخدا
(نِ زَ دَ)
به عیان. بطور آشکار. آشکارا. به وضوح. بعین
لغت نامه دهخدا
ریمی و دارای ریم، مانند جراحتی که در آن ریم فراهم شده باشد، (ناظم الاطباء)، باریم، پرریم، ریمگین، طفس، خم ناک، (یادداشت مؤلف)، چرکناک، (آنندراج)، کثیف، ناپاک، چرکین، ملوث، پلید، آلوده، (ناظم الاطباء) :
موی سر جغبوت و جامه ریمناک
از برون سو باد سرد و بیمناک،
رودکی،
خدای عزوجل برتنهای ایشان جامه نگاه داشت فرسوده و دریده نشد و ریمناک نشد، (ترجمه طبری بلعمی)، منتفخ و آماسیده، زبون و پوسیده، فاسد، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ یَمْ مِ)
برکت ها و چیزهای بابرکت. (غیاث) (آنندراج). و رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان حومه بخش آستانه است که در شهرستان لاهیجان واقع است و 113 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(گُ تَ دَ)
به سوی دست راست. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ یَمْ مُ)
جمع واژۀ تیمن. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
مواسات باشد و آن معاونت یاران و دوستان و مستحقین کردن است، (برهان) (از انجمن آرا) (از آنندراج)، مشفق و مهربان و دستگیر، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تیمنات
تصویر تیمنات
جمع تیمن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غیمناک
تصویر غیمناک
دارای ابر و میغ ابرناک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تضمنات
تصویر تضمنات
جمع تضمن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خیمناک
تصویر خیمناک
چرکین، زخمیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تیقنات
تصویر تیقنات
جمع تیقن
فرهنگ لغت هوشیار
عنوانی که در ارتش برای افسران از سرتیپ به بالا، بجای جناب یا حضرت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تیممات
تصویر تیممات
جمع تیمم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیمناک
تصویر بیمناک
ترسناک، هراسناک ترسنده بیم دارنده، ترسناک ترس آور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تیمنا
تصویر تیمنا
بوطر میمنت و برکت، بطور میمنت و برکت برای تیمن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعمداً
تصویر تعمداً
((تَ عَ مُّ دَ نْ))
آگاهانه، دانسته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بیمناک
تصویر بیمناک
ترسنده، بیم دارنده، ترسناک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تیمسار
تصویر تیمسار
عنوانی در ارتش برای افسران از سرتیپ به بالا
فرهنگ فارسی معین
به طور تقریبی، تقریباً
دیکشنری اردو به فارسی