- تیمسار
- عنوانی که در ارتش برای افسران از سرتیپ به بالا، بجای جناب یا حضرت
معنی تیمسار - جستجوی لغت در جدول جو
- تیمسار
- عنوان صاحب منصبان بالاتر از درجۀ سرهنگی، مترادف جناب یا حضرت. از واژه های دساتیری است
- تیمسار
- عنوانی در ارتش برای افسران از سرتیپ به بالا
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مراقبت
رنج و اندوه، غم خوردن
پرستاری، نوازش و مراقبت از شخص بیمار یا آسیب دیده، غم خواری، دلسوزی، فکر، اندیشه، درد و رنج
تیمار خوردن: غم خواری کردن، دلسوزی کردن،برای مثال به تنها تن خویش جستم نبرد / به پرخاش تیمار من کس نخورد (فردوسی - ۵/۳۵۲)
تیمار داشتن: خدمت، پرستاری و غم خواری کردن، مواظب کسی یا چیزی بودن
تیمار کردن: با شال و قشو بدن اسب را مالش دادن و تمیز کردن، محافظت کردن، پرستاری کردن
تیمار خوردن: غم خواری کردن، دلسوزی کردن،
تیمار داشتن: خدمت، پرستاری و غم خواری کردن، مواظب کسی یا چیزی بودن
تیمار کردن: با شال و قشو بدن اسب را مالش دادن و تمیز کردن، محافظت کردن، پرستاری کردن
خدمت و غمخواری، فکر، اندیشه، پرستاری
از اول تا انتها
جمع تیمن
جمع تیمم
اندوهگینی، گرفتگی
جمع تقسم
هر چیز که روی هم ریخته و انبار شده باشد، اطاقی دراز که بام آن گالی پوش است و در آن کرم ابریشم را پرورش دهند
پولدار غنی
منفعل و خجل، شرمنده، شرمگین
مانند سر شیر، آنچه به شکل سر شیر باشد، برای مثال ور به روی آسمان داری تو گرز شیرسار / شیر گردون را مطیع شیر شادروان کنی (عمعق - ۱۹۴)
دیومانند مانند دیو، بدخو، زشت خو، بدکردار، برای مثال اگر مار زاید زن باردار / به از آدمی زادۀ دیوسار (سعدی۱ - ۶۸)
هر چیز زیاد که روی هم ریخته و انبار شده باشد، تلیبار، تلنبار، تلیوار
جای مخصوصی که برای پرورش کرم ابریشم درست کنند، پیله انبار
جای مخصوصی که برای پرورش کرم ابریشم درست کنند، پیله انبار
چیز مستعمل اما قابل استفاده بین نو و کهنه: کفش نیمدار کت نیمدار
((تَ لَ))
فرهنگ فارسی معین
هر چیز که روی هم ریخته و انبار شده باشد، جایی که در آن کرم ابریشم را پرورش دهند، تلیبار
سلاح خودکار آتشین، مسلسل سنگین
دیو مانند، (کنا) بدخو، تندخو، زشت
پولدار
خجل، شرمنده، منفعل
چیز مستعمل اما قابل استفاده
خجل، شرمنده، برای مثال ای هنر از مردی تو شرمسار / از هنر بیوه زنی شرم دار (نظامی۱ - ۴۷)
ریشخند
سوسمار
نا توان، خسته، مریض
فلان و بهمان، فلان فیسال
بسمت چپ گردیدن