جدول جو
جدول جو

معنی تیمارداری - جستجوی لغت در جدول جو

تیمارداری
غم خواری، پرستاری، توجه و سرپرستی
تصویری از تیمارداری
تصویر تیمارداری
فرهنگ فارسی عمید
تیمارداری
خدمت، پرستاری، تعهد، (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)، توجه و سرپرستی، (ناظم الاطباء) : حسن بواسطه ای بیمار شد و روزی چندبرآمد و سودا بر وی غلبه کرد و دیوانه شد ... مأمون به همدان رسیده بود ... سراج خادم را بفرستاد تا او را بدست خویش تیمارداری کند، (ترجمه طبری بلعمی)،
به ایران همی دست یازد به بد
بدینکار تیمارداری سزد،
فردوسی،
هلاکم کردی از تیمارخواری
عفاک اﷲ زهی تیمارداری،
نظامی،
رجوع به تیمار و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
تیمارداری
غمخواری، پرستاری خدمتکاری
تصویری از تیمارداری
تصویر تیمارداری
فرهنگ لغت هوشیار
تیمارداری
پرستاری، حضانت، خدمت کاری، غم خواری
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بیماردار
تصویر بیماردار
کسی که در خانه بیمار دارد یا از بیمار پرستاری می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بیمارداری
تصویر بیمارداری
بیمار داشتن، پرستاری و مواظبت از بیمار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تیماردار
تصویر تیماردار
غم خوار، پرستار
فرهنگ فارسی عمید
(اَ حَظظ)
مریض دار، که او را بیمار و رنجور باشد، آنکه متعهد خدمت بیمار باشد، (آنندراج)، پرستار و مواظب شخص بیمار، (ناظم الاطباء)، پرستار، پرستان، بیماروان، بیماربان، (یادداشت مؤلف) :
هرکجا باشددلی می چیند از چشم تو درد
هرکجا نازی بود بیماردار چشم تست،
صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
سرداری و ریاست ده هزار لشکر، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
مریض داشتن، مریض داری، پرستاری و مواظب بیمار بودن، (ناظم الاطباء)، پرستاری بیمار، بیماربانی، بیماروانی، پرستاری، تمریض، (یادداشت مؤلف) :
بود بیماری شب جان سپاری
ز بیماری بتر بیمارداری،
نظامی،
نپرداخت چشمش بحال دل ما
ز بیماربیمارداری نیاید،
دانش (از آنندراج)،
- بیمارداری کردن، پرستاری کردن از بیمار، (ناظم الاطباء)، تمریض، (منتهی الارب)، تطلیه، (منتهی الارب) (المصادر زوزنی)
لغت نامه دهخدا
(خوا / خا)
عمل تیمارخوار. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
هلاکم کردی از تیمارخواری
عفاک اﷲ زهی تیمارداری.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(کَ / کِ)
پرستار، خادم، غمخوار، متعهد، (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
همه پرگناهان که پیش تو اند
نه تیماردار و نه خویش تو اند،
فردوسی،
، مغموم، (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
نبرده گزینان اسفندیار
از آنجا برفتند تیماردار،
دقیقی (از یادداشت ایضاً)،
رجوع به تیمار و دیگر ترکیبهای آن شود، ضابط ملک و دارای شغل و کار، (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(لُ ئو)
تیمار داشتن، اهتمام، اعتناء، (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : و آنقدر که آبادان ماندست از حرمت خاندان این قاضی پارس و تیمارداشت او بودست، (فارسنامۀ ابن البلخی ص 134) کفشگر ... قوم را در معنی تیمارداشت او وصایت فرمود، (کلیله و دمنه)، و بنیادی که اسلاف ... نهادند بر آن برود و تیمارداشت رعیتان و عمارت جهان پیشه گیرد، (راحهالصدور راوندی)، به تقدیم لطف برعایت مهمات ... و تیمارداشت رعیت نام نیک اندوخت، (ترجمه تاریخ یمینی)، هر دو برادر و روانشاه و علی با خدمت اصفهبد آمدند برهنه و از ملک برآمده هر دو را نان پدید کرد و تیمارداشت می فرمود، (تاریخ طبرستان)، و او در تیمارداشت و شفقت در احوال اردشیرشاه بغایتی بود که وراء آن نتوان بود، (از تاریخ طبرستان)، مهتری اسبان، (ناظم الاطباء) : و این مرد تیمارداشت آن گوسفندان و اسبان می کند، (فیه مافیه)، رجوع به تیمار و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از بیماردار
تصویر بیماردار
کسی که در خانه از بیمار پرستای کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تیمار دار
تصویر تیمار دار
پرستاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تیمارداشت
تصویر تیمارداشت
غم خوردن تعهد کردن مواظبت، خدمت پرستاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیمار داری
تصویر بیمار داری
بیمار داشتن، پرستاری از بیمار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تیماردار
تصویر تیماردار
غمخوار، پرستار خدمتکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تیماردار
تصویر تیماردار
غمخوار، پرستار، خدمتکار
فرهنگ فارسی معین
پرستاری، تیمار، بیمارداری، خدمت، مراقبت، مواظبت، غم خواری
فرهنگ واژه مترادف متضاد
اسم پرستار، خدمت کار، غم خوار، مراقب
فرهنگ واژه مترادف متضاد