پرنده ای است شکاری بمقدار پیغو از جنس سیاه چشم. (برهان). مرغی شکاری از جنس سیاه چشم. (ناظم الاطباء). جانوری است شکاری در جثه بمقدار بیغو اما ظن غالب این است ت که این لغت ترکی باشد که صاحب جهانگیری پارسی گمان کرده چه رشیدی ننگاشته. (انجمن آرا) (آنندراج) : نزد سیمرغ جلال رفعتت نسر طایر کمتر است از ترمتای. نزاری قهستانی (از انجمن آرا)
پرنده ای است شکاری بمقدار پیغو از جنس سیاه چشم. (برهان). مرغی شکاری از جنس سیاه چشم. (ناظم الاطباء). جانوری است شکاری در جثه بمقدار بیغو اما ظن غالب این است ت که این لغت ترکی باشد که صاحب جهانگیری پارسی گمان کرده چه رشیدی ننگاشته. (انجمن آرا) (آنندراج) : نزد سیمرغ جلال رفعتت نسر طایر کمتر است از ترمتای. نزاری قهستانی (از انجمن آرا)
تیزتک، تیزتاز، سریعالسیر، تندرو: کم آسا و دمساز و هنجارجوی سبک یاب و آسان رو و تیزپوی، اسدی، نماینده بر گنبد تیزپوی دو پیکر تو گوئی چو زرینه گوی، اسدی، بسان کهی جانور تیزپوی چو کوهی خروشنده و رزمجوی، اسدی، رجوع به تیز و دیگر ترکیبهای آن شود
تیزتک، تیزتاز، سریعالسیر، تندرو: کم آسا و دمساز و هنجارجوی سبک یاب و آسان رو و تیزپوی، اسدی، نماینده بر گنبد تیزپوی دو پیکر تو گوئی چو زرینه گوی، اسدی، بسان کهی جانور تیزپوی چو کوهی خروشنده و رزمجوی، اسدی، رجوع به تیز و دیگر ترکیبهای آن شود
بادی سخت و تند، بادی طوفان زا: که گر گیو و گودرز و آن دیوزاد شوند ابر غرنده یا تیزباد، فردوسی، چنان بد که روزی یکی تیزباد برآمد غمی گشت ازو رشنواد، فردوسی، رجوع به تیز و دیگر ترکیبهای آن شود
بادی سخت و تند، بادی طوفان زا: که گر گیو و گودرز و آن دیوزاد شوند ابر غرنده یا تیزباد، فردوسی، چنان بد که روزی یکی تیزباد برآمد غمی گشت ازو رشنواد، فردوسی، رجوع به تیز و دیگر ترکیبهای آن شود
منسوب به تیزاب، تیزاب زده، - سبزه تیزابی، قسمی کشمش سبز، (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)، کشمش تیزابی، - طلای تیزآبی، طلای بی غش یا بسیار کم غش، - کشمش تیزابی، کشمشی که بطور مصنوعی و به کمک مواد شیمیائی آن را سبزرنگ سازند و از انواع سبزه نامرغوب است، - نقرۀ تیزآبی، مانند طلای تیزآبی، نقرۀ بی غش یا بسیار کم غش است
منسوب به تیزاب، تیزاب زده، - سبزه تیزابی، قسمی کشمش سبز، (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)، کشمش تیزابی، - طلای تیزآبی، طلای بی غش یا بسیار کم غش، - کشمش تیزابی، کشمشی که بطور مصنوعی و به کمک مواد شیمیائی آن را سبزرنگ سازند و از انواع سبزه نامرغوب است، - نقرۀ تیزآبی، مانند طلای تیزآبی، نقرۀ بی غش یا بسیار کم غش است
معروف که به معنی تیزپر باشد، (آنندراج)، سریعالطیران و تندپر، (ناظم الاطباء)، تیزپر، تیزپرواز: چو دوران درآمد شدن تیزبال شدن چون جنوب، آمدن چون شمال، نظامی
معروف که به معنی تیزپر باشد، (آنندراج)، سریعالطیران و تندپر، (ناظم الاطباء)، تیزپر، تیزپرواز: چو دوران درآمد شدن تیزبال شدن چون جنوب، آمدن چون شمال، نظامی
کسی که جلد می دود و تند تاخت می کند، (ناظم الاطباء)، سریعالسیر، تندرو: پدید آمد از دور چیزی دراز سیه رنگ و تیره تن و تیزتاز، فردوسی، دگرموبدی گفت کای سرفراز دو اسب گرانمایۀ تیزتاز، فردوسی، سوی جاهش سهم غیب تیزتاز چون خرد منهی و کار آگاه باد، سنائی، یکی کاروان جمله شاهین و باز به چرز و کلنگ افکنی تیزتاز، نظامی، با حلم پایدارت کوه گران سبک سر با عزم تیزتازت برق عجول کاهل، سلمان
کسی که جلد می دود و تند تاخت می کند، (ناظم الاطباء)، سریعالسیر، تندرو: پدید آمد از دور چیزی دراز سیه رنگ و تیره تن و تیزتاز، فردوسی، دگرموبدی گفت کای سرفراز دو اسب گرانمایۀ تیزتاز، فردوسی، سوی جاهش سهم غیب تیزتاز چون خرد منهی و کار آگاه باد، سنائی، یکی کاروان جمله شاهین و باز به چرز و کلنگ افکنی تیزتاز، نظامی، با حلم پایدارت کوه گران سبک سر با عزم تیزتازت برق عجول کاهل، سلمان
المعی، اوذعی، (نصاب الصبیان)، زودیاب، (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)، تیزبین، تیزبصر: چه دیدم، تیزرایی تازه روئی مسیحی بسته در هر تار موئی، نظامی، دست به هم سود شه تیزرای وز سر کین دید سوی پشت پای، نظامی، رجوع به تیز و دیگر ترکیبهای آن شود
المعی، اوذعی، (نصاب الصبیان)، زودیاب، (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)، تیزبین، تیزبصر: چه دیدم، تیزرایی تازه روئی مسیحی بسته در هر تار موئی، نظامی، دست به هم سود شه تیزرای وز سر کین دید سوی پشت پای، نظامی، رجوع به تیز و دیگر ترکیبهای آن شود
تیزتکی. سرعت. تندروی. عمل تیزتگ: دی که ز پیش تو به نخجیر شد تیزتگی کرد و عدم گیر شد. نظامی. تیزتگی پیشۀ آتش بود بازنمانی ز تک، آن خوش بود. نظامی. رجوع به تیزتگ و تیز و دیگر ترکیبهای آن شود
تیزتکی. سرعت. تندروی. عمل تیزتگ: دی که ز پیش تو به نخجیر شد تیزتگی کرد و عدم گیر شد. نظامی. تیزتگی پیشۀ آتش بود بازنمانی ز تک، آن خوش بود. نظامی. رجوع به تیزتگ و تیز و دیگر ترکیبهای آن شود
تندخوی، (ناظم الاطباء)، تیزتاب، زودخشم، سریعالغضب: بیامد ز هر کشوری باژ و ساو ز بیم گو نامور تیزتاو، (شاهنامه چ بروخیم ج 1 ص 247)، رجوع به فهرست ولف شود
تندخوی، (ناظم الاطباء)، تیزتاب، زودخشم، سریعالغضب: بیامد ز هر کشوری باژ و ساو ز بیم گو نامور تیزتاو، (شاهنامه چ بروخیم ج 1 ص 247)، رجوع به فهرست ولف شود
لوله باریکی است که ادرار را از لگنچه به مثانه میاورد. طولش 25 از قسمت کمری خاصره یی - لگنی و جدار مثانه سانتیمتراست و مرتبامیگذرد. تعداد لوله های میزه نای درانسان یک زوج است و هر لوله مربوط بیکی از کلیه ها است. لوله های میزه نای در عقب همه احشای شکم و پرده صفاق واقعند. میزه نای ها در تماس باجدار مثانه مسیرمایلی دارند بقسمی که فاصله ظنها دو سانتیمتر بیش نیست در حالی که قبل از تماس با مثانه فاصله آنها در حدود 4 سانتیمترمیباشد. در قعر مثانه دو میزه نای هرکدام بواسطه سوراخی در مثانه باز میشوند و با سوراخ مجرای پیشاب راه 3 زاویه مثلثی را بوجود میاورند بنام مثلث لیوتود حالب میزنای
لوله باریکی است که ادرار را از لگنچه به مثانه میاورد. طولش 25 از قسمت کمری خاصره یی - لگنی و جدار مثانه سانتیمتراست و مرتبامیگذرد. تعداد لوله های میزه نای درانسان یک زوج است و هر لوله مربوط بیکی از کلیه ها است. لوله های میزه نای در عقب همه احشای شکم و پرده صفاق واقعند. میزه نای ها در تماس باجدار مثانه مسیرمایلی دارند بقسمی که فاصله ظنها دو سانتیمتر بیش نیست در حالی که قبل از تماس با مثانه فاصله آنها در حدود 4 سانتیمترمیباشد. در قعر مثانه دو میزه نای هرکدام بواسطه سوراخی در مثانه باز میشوند و با سوراخ مجرای پیشاب راه 3 زاویه مثلثی را بوجود میاورند بنام مثلث لیوتود حالب میزنای