تندخوی، (ناظم الاطباء)، تیزتاب، زودخشم، سریعالغضب: بیامد ز هر کشوری باژ و ساو ز بیم گو نامور تیزتاو، (شاهنامه چ بروخیم ج 1 ص 247)، رجوع به فهرست ولف شود
کسی که جلد می دود و تند تاخت می کند، (ناظم الاطباء)، سریعالسیر، تندرو: پدید آمد از دور چیزی دراز سیه رنگ و تیره تن و تیزتاز، فردوسی، دگرموبدی گفت کای سرفراز دو اسب گرانمایۀ تیزتاز، فردوسی، سوی جاهش سهم غیب تیزتاز چون خرد منهی و کار آگاه باد، سنائی، یکی کاروان جمله شاهین و باز به چرز و کلنگ افکنی تیزتاز، نظامی، با حلم پایدارت کوه گران سبک سر با عزم تیزتازت برق عجول کاهل، سلمان
معروف که به معنی تیزپر باشد، (آنندراج)، سریعالطیران و تندپر، (ناظم الاطباء)، تیزپر، تیزپرواز: چو دوران درآمد شدن تیزبال شدن چون جنوب، آمدن چون شمال، نظامی