افیونی را تریاکی خوانند. (فرهنگ جهانگیری). کسی که به افیون خوردن عادت دارد. (غیاث اللغات) (آنندراج). افیونی است. (برهان). آنکه مبتلا به خوردن یا کشیدن تریاک است. تریاک کش. وافوری، (اصطلاح) تریاکی چیزی شدن و کردن، کنایه از مألوف و معتاد چیزی شدن و کردن. (آنندراج). تریاکی چیزی بودن، سخت بدان معتاد بودن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : شقایق از آن بر لب جو شده که تریاکی صحبت او شده. ملا طغرا (در تعریف گل کوکنار از آنندراج). در مذاقم سخن تلخ گوارا گردید تا لب لعل تو تریاکی دشنامم کرد. معز فطرت (از آنندراج). ، به رنگ تریاک، قهوه ای
افیونی را تریاکی خوانند. (فرهنگ جهانگیری). کسی که به افیون خوردن عادت دارد. (غیاث اللغات) (آنندراج). افیونی است. (برهان). آنکه مبتلا به خوردن یا کشیدن تریاک است. تریاک کش. وافوری، (اصطلاح) تریاکی چیزی شدن و کردن، کنایه از مألوف و معتاد چیزی شدن و کردن. (آنندراج). تریاکی چیزی بودن، سخت بدان معتاد بودن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : شقایق از آن بر لب جو شده که تریاکی صحبت او شده. ملا طغرا (در تعریف گل کوکنار از آنندراج). در مذاقم سخن تلخ گوارا گردید تا لب لعل تو تریاکی دشنامم کرد. معز فطرت (از آنندراج). ، به رنگ تریاک، قهوه ای
برگ معروف، در مآثر رحیمی آورده که تنباکو از طرف فرنگ به دکن آمد و از آنجا در هند از عهد اکبر شاه رواج یافت.... (از آنندراج). ظاهراً قسمی از ماهی زهرج جبلی که قلومس نامند بوده باشد. چه در ماهیت به قسم سیم او شبیه و در سمیت نسبت بماهی به او مشابه و قسم سیم قلومس را تعریف کرده اند که برگش مثل برگ کرنب واز آن درازتر و با اندک رطوبت چسبنده و ساقش زیاده بر ذرعی... و تخمش در غلافی مایل به سیاهی است... (ازتحفۀ حکیم مؤمن). گیاهی از طایفۀ سلانه و از نباتات بومی آمریکا که برگهای آن را خشک نموده و سپس لوله کرده و یا بریده و یا خرد نموده بوضعهای مختلف می کشند و این گیاه که بومی جزیره کوچکی از امریکا می باشد موسوم به تاباگو در سال 968 هجری قمری تخمش را ازاین مملکت به فرنگستان آورده زراعت کردند و محتوی مادۀ سمی خطرناکی است موسوم به نیکوتین و در بدن انسان دارای آثاری است که کاملاً مقابلی می کند آثار چای و قهوه را. و کشیدن برگ تنباکو سزاوار نیست... و در بیشتر ممالک متمدن خرید و فروش تنباکو انحصار دارد وزراعت آن نیز در تحت مراقبت دولت می باشد... (ناظم الاطباء). به فرانسه تاباک و به اسپانیایی تاباکو واصل آن از جزیره تاباگو، یکی از جزایر آنتیل کوچک است. که برگ آن را بصورتها مختلف برای تدخین یا انفیه و یا جویدن، آماده سازند. این گیاه که از نوع گیاهان سولانسه است ارتفاع آن تا به دو متر و طول برگ آن تا 70 سانتیمتر و عرض آن تا 60 سانتیمتر می رسد و بوسیلۀ اسپانیولها وارد اروپا شد و ژان نیکو سفیرکاترین دو مدیسی آن را در فرانسه رواج داد و امروز تقریباً در کشورهای دنیا آن را کشت کنند و مهمترین مراکز کشت این گیاه در کوبا، جاوه و سوماترا و ایالات متحدۀ امریکای شمالی و بالکان، آسیای صغیر... است برگ این گیاه دارای آلکولوئید خطرناکی بنام نیکوتین است که از زهرهای کشنده است. (از لاروس). بلفظ کشیدن مستعمل اهل زبان و لفظ نوشیدن محض خطاست. (غیاث اللغات) (از آنندراج). بسر قلیان کردی کنایه از، مهیا کردن حقه برای کشیدن تنباکو است. (از آنندراج) : و آن یکی پهلو زند کاینک به سر قلیان ناز کرده ام تنباکوی لطفی که از من نگذری. فوقی یزدی (از آنندراج). در زبان فارسی کلمه تنباکو به نوع خاصی از این گیاه اطلاق شود که آن را منحصراً باقلیان کشند و انواع دیگر آن را توتون سیگار و توتون چپق و... نامند. رجوع به توتون و قلیان و گیاه شناسی گل گلاب و درمانشناسی دکتر عطائی ج 1 ص 429 و مادۀ بعد شود
برگ معروف، در مآثر رحیمی آورده که تنباکو از طرف فرنگ به دکن آمد و از آنجا در هند از عهد اکبر شاه رواج یافت.... (از آنندراج). ظاهراً قسمی از ماهی زهرج جبلی که قلومس نامند بوده باشد. چه در ماهیت به قسم سیم او شبیه و در سمیت نسبت بماهی به او مشابه و قسم سیم قلومس را تعریف کرده اند که برگش مثل برگ کرنب واز آن درازتر و با اندک رطوبت چسبنده و ساقش زیاده بر ذرعی... و تخمش در غلافی مایل به سیاهی است... (ازتحفۀ حکیم مؤمن). گیاهی از طایفۀ سلانه و از نباتات بومی آمریکا که برگهای آن را خشک نموده و سپس لوله کرده و یا بریده و یا خرد نموده بوضعهای مختلف می کشند و این گیاه که بومی جزیره کوچکی از امریکا می باشد موسوم به تاباگو در سال 968 هجری قمری تخمش را ازاین مملکت به فرنگستان آورده زراعت کردند و محتوی مادۀ سمی خطرناکی است موسوم به نیکوتین و در بدن انسان دارای آثاری است که کاملاً مقابلی می کند آثار چای و قهوه را. و کشیدن برگ تنباکو سزاوار نیست... و در بیشتر ممالک متمدن خرید و فروش تنباکو انحصار دارد وزراعت آن نیز در تحت مراقبت دولت می باشد... (ناظم الاطباء). به فرانسه تاباک و به اسپانیایی تاباکو واصل آن از جزیره تاباگو، یکی از جزایر آنتیل کوچک است. که برگ آن را بصورتها مختلف برای تدخین یا انفیه و یا جویدن، آماده سازند. این گیاه که از نوع گیاهان سولانسه است ارتفاع آن تا به دو متر و طول برگ آن تا 70 سانتیمتر و عرض آن تا 60 سانتیمتر می رسد و بوسیلۀ اسپانیولها وارد اروپا شد و ژان نیکو سفیرکاترین دو مدیسی آن را در فرانسه رواج داد و امروز تقریباً در کشورهای دنیا آن را کشت کنند و مهمترین مراکز کشت این گیاه در کوبا، جاوه و سوماترا و ایالات متحدۀ امریکای شمالی و بالکان، آسیای صغیر... است برگ این گیاه دارای آلکولوئید خطرناکی بنام نیکوتین است که از زهرهای کشنده است. (از لاروس). بلفظ کشیدن مستعمل اهل زبان و لفظ نوشیدن محض خطاست. (غیاث اللغات) (از آنندراج). بسر قلیان کردی کنایه از، مهیا کردن حقه برای کشیدن تنباکو است. (از آنندراج) : و آن یکی پهلو زند کاینک به سر قلیان ناز کرده ام تنباکوی لطفی که از من نگذری. فوقی یزدی (از آنندراج). در زبان فارسی کلمه تنباکو به نوع خاصی از این گیاه اطلاق شود که آن را منحصراً باقلیان کشند و انواع دیگر آن را توتون سیگار و توتون چپق و... نامند. رجوع به توتون و قلیان و گیاه شناسی گل گلاب و درمانشناسی دکتر عطائی ج 1 ص 429 و مادۀ بعد شود
تیرانداز. که تیر افکند. پرتاب کننده تیر از کمان و جز آن: عطارد کرده ز اول خط جوزا سوی مریخ تیرافکن تماشا. نظامی. رجوع به تیرانداز و تیر و دیگر ترکیبهای آن شود
تیرانداز. که تیر افکند. پرتاب کننده تیر از کمان و جز آن: عطارد کرده ز اول خط جوزا سوی مریخ تیرافکن تماشا. نظامی. رجوع به تیرانداز و تیر و دیگر ترکیبهای آن شود
به زبان پهلوی عدد سیصد را گویند و به عربی ثلثه مائه خوانند و در مؤیدالفضلاء عدد ده که عشره و عدد صد که مائه باشد نوشته اند و به حذف همزه نیز درست است. (برهان). به زبان پهلوی عددسیصد را گویند. (فرهنگ جهانگیری) (از فرهنگ رشیدی) (از ناظم الاطباء). در فرهنگ گفته به زبان پهلوی عدد سیصد را گویند. صاحب فرهنگ منظومه گفته: تهم باشد بزرگ و توف صدا هست تیراست اسم سیصد را. ؟ (از انجمن آرا) (از آنندراج). برآورده یک سر ز سنگ رخام درازا و پهناش تیراست گام. فردوسی (از فرهنگ رشیدی) (از انجمن آرا). رجوع به انجمن آرا وآنندراج و به تیرست شود
به زبان پهلوی عدد سیصد را گویند و به عربی ثلثه مائه خوانند و در مؤیدالفضلاء عدد ده که عشره و عدد صد که مائه باشد نوشته اند و به حذف همزه نیز درست است. (برهان). به زبان پهلوی عددسیصد را گویند. (فرهنگ جهانگیری) (از فرهنگ رشیدی) (از ناظم الاطباء). در فرهنگ گفته به زبان پهلوی عدد سیصد را گویند. صاحب فرهنگ منظومه گفته: تهم باشد بزرگ و توف صدا هست تیراست اسم سیصد را. ؟ (از انجمن آرا) (از آنندراج). برآورده یک سر ز سنگ رخام درازا و پهناش تیراست گام. فردوسی (از فرهنگ رشیدی) (از انجمن آرا). رجوع به انجمن آرا وآنندراج و به تیرست شود
از برای آنکه. (ناظم الاطباء). زیراک. زیرا. (فرهنگ فارسی معین). چونکه. بدین جهت که. بعلت اینکه. مخفف از این راه که. به این دلیل که. از آن رو که. برای آنکه. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : نتوانم این دلیری من کردن زیراکه خم بگیرد بالارم. ابوالعباس (یادداشت ایضاً). من شاعری سلیمم با کودکان رحیمم زیراکه جعل ایشان دوغی است با لکانه. طیان (یادداشت ایضاً). با مردم لک تا بتوانی بمیامیز زیراکه جز از عار نیاید ز لک و لاک. عیوقی (یادداشت ایضاً). زین اشتر بی باک و مهارش بحذر باش زیراکه شتر مست و بر او مار مهار است. ناصرخسرو. زیراکه تا به صبح شب دوشین بیدار داشت بادۀ نوشینم. ناصرخسرو. زیراکه خط، کالبد معنی است. (کلیله و دمنه). این قامت است نی بحقیقت قیامت است زیراکه رستخیز من اندر قیام اوست. سعدی. کس با تو عدو محاربت نتواند زیراکه گرفتارکمندت ماند. سعدی. انصاف نبود آن رخ دلبند نهان کرد زیراکه نه روییست کز او صبر توان کرد. سعدی. رجوع به زیرا و زیراک و ازیرا شود
از برای آنکه. (ناظم الاطباء). زیراک. زیرا. (فرهنگ فارسی معین). چونکه. بدین جهت که. بعلت اینکه. مخفف از این راه که. به این دلیل که. از آن رو که. برای آنکه. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : نتوانم این دلیری من کردن زیراکه خم بگیرد بالارم. ابوالعباس (یادداشت ایضاً). من شاعری سلیمم با کودکان رحیمم زیراکه جعل ایشان دوغی است با لکانه. طیان (یادداشت ایضاً). با مردم لک تا بتوانی بمیامیز زیراکه جز از عار نیاید ز لک و لاک. عیوقی (یادداشت ایضاً). زین اشتر بی باک و مهارش بحذر باش زیراکه شتر مست و بر او مار مهار است. ناصرخسرو. زیراکه تا به صبح شب دوشین بیدار داشت بادۀ نوشینم. ناصرخسرو. زیراکه خط، کالبد معنی است. (کلیله و دمنه). این قامت است نی بحقیقت قیامت است زیراکه رستخیز من اندر قیام اوست. سعدی. کس با تو عدو محاربت نتواند زیراکه گرفتارکمندت ماند. سعدی. انصاف نبود آن رخ دلبند نهان کرد زیراکه نه روییست کز او صبر توان کرد. سعدی. رجوع به زیرا و زیراک و ازیرا شود
دیاکو. یونانی دیوکس نخستین پادشاه ماد که دورۀ سلطنتش را بتفاوت از 701 یا 708 تا 655 قبل از میلاد یا از حدود 709 تا 656 قبل از میلاد گفته اند. شهر همدان را بنا نهاده و پایتخت خودقرار داد. در اجرای عدالت سختگیر بود و در سراسر قلمرو خود جاسوسانی داشت پسرش فرورتیش جانشین او شد. (از دائره المعارف فارسی) و نیز رجوع به تاریخ ایران باستان ج 1 ص 170 و تاریخ کرد ص 55، 57، 70 و 71 شود
دیاکو. یونانی دیوکس نخستین پادشاه ماد که دورۀ سلطنتش را بتفاوت از 701 یا 708 تا 655 قبل از میلاد یا از حدود 709 تا 656 قبل از میلاد گفته اند. شهر همدان را بنا نهاده و پایتخت خودقرار داد. در اجرای عدالت سختگیر بود و در سراسر قلمرو خود جاسوسانی داشت پسرش فرورتیش جانشین او شد. (از دائره المعارف فارسی) و نیز رجوع به تاریخ ایران باستان ج 1 ص 170 و تاریخ کرد ص 55، 57، 70 و 71 شود
گیاهی از گونه های توتون از تیره بادنجانیان که یکساله است و بارتفاع 2 مترمیرسد و پوشیده از کرکهای چسبنده و کوتاه و دارای بویی نامطبوع است و آن از نباتات بومی از امریکاست که برگهای آنرا خشک و سپس لوله کنند و یا بریده خرد سازند و بطرق مختلف میشکند، قسمی توتون که آنرا در سر غلیان ریزند و کشند
گیاهی از گونه های توتون از تیره بادنجانیان که یکساله است و بارتفاع 2 مترمیرسد و پوشیده از کرکهای چسبنده و کوتاه و دارای بویی نامطبوع است و آن از نباتات بومی از امریکاست که برگهای آنرا خشک و سپس لوله کنند و یا بریده خرد سازند و بطرق مختلف میشکند، قسمی توتون که آنرا در سر غلیان ریزند و کشند
گیاهی است یک ساله، بومی قاره امریکا که به وسیله اسپانیایی ها به اروپا برده شده. از گونه توتون است که برگ آن را خشک کرده و به وسیله دود کردن، استعمال می شود، دارای ماده سمی نیکوتین است
گیاهی است یک ساله، بومی قاره امریکا که به وسیله اسپانیایی ها به اروپا برده شده. از گونه توتون است که برگ آن را خشک کرده و به وسیله دود کردن، استعمال می شود، دارای ماده سمی نیکوتین است