جدول جو
جدول جو

معنی زیراکس

زیراکس((کْ سْ))
نام تجارتی دستگاهی است که برای اولین بار فتوکپی به صورت خشک را متداول کرد، فتوکپی
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با زیراکس

زیراکه

زیراکه
از برای آنکه. (ناظم الاطباء). زیراک. زیرا. (فرهنگ فارسی معین). چونکه. بدین جهت که. بعلت اینکه. مخفف از این راه که. به این دلیل که. از آن رو که. برای آنکه. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
نتوانم این دلیری من کردن
زیراکه خم بگیرد بالارم.
ابوالعباس (یادداشت ایضاً).
من شاعری سلیمم با کودکان رحیمم
زیراکه جعل ایشان دوغی است با لکانه.
طیان (یادداشت ایضاً).
با مردم لک تا بتوانی بمیامیز
زیراکه جز از عار نیاید ز لک و لاک.
عیوقی (یادداشت ایضاً).
زین اشتر بی باک و مهارش بحذر باش
زیراکه شتر مست و بر او مار مهار است.
ناصرخسرو.
زیراکه تا به صبح شب دوشین
بیدار داشت بادۀ نوشینم.
ناصرخسرو.
زیراکه خط، کالبد معنی است. (کلیله و دمنه).
این قامت است نی بحقیقت قیامت است
زیراکه رستخیز من اندر قیام اوست.
سعدی.
کس با تو عدو محاربت نتواند
زیراکه گرفتارکمندت ماند.
سعدی.
انصاف نبود آن رخ دلبند نهان کرد
زیراکه نه روییست کز او صبر توان کرد.
سعدی.
رجوع به زیرا و زیراک و ازیرا شود
لغت نامه دهخدا

زیرکاس

زیرکاس
زیرکاسه:
گر فلک با تو هم آورد شود در هر باب
زیرکاسی بزن و نیست کنش همچو حباب،
میرنجات (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

زیراک

زیراک
مخفف زیراکه، بدلیل که، از این راه که از این جهت بدین سبب ایرا
زیراک
فرهنگ لغت هوشیار

زیراک

زیراک
مخفف زیراکه (آنندراج) کلمه تعلیل یعنی زیراکه و از برای آنکه (ناظم الاطباء) زیراکه پهلوی ’ازیراک’ زیرا (فرهنگ فارسی معین) زیراکه از این راه که بدین دلیل که بدین سبب که بدین جهت که بدین علت که (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
دم بر تو شمرده ست خداوند تو زیراک
فرداش به هر دم زدنی با تو شمار است
ناصرخسرو
با درد توام خوش است زیراک
هم دردی و هم دوای دردی
سعدی
رجوع به زیرا و زیراکه و ازیراک شود
لغت نامه دهخدا