جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با تیراست

تیراست

تیراست
به زبان پهلوی عدد سیصد را گویند و به عربی ثلثه مائه خوانند و در مؤیدالفضلاء عدد ده که عشره و عدد صد که مائه باشد نوشته اند و به حذف همزه نیز درست است. (برهان). به زبان پهلوی عددسیصد را گویند. (فرهنگ جهانگیری) (از فرهنگ رشیدی) (از ناظم الاطباء). در فرهنگ گفته به زبان پهلوی عدد سیصد را گویند. صاحب فرهنگ منظومه گفته:
تهم باشد بزرگ و توف صدا
هست تیراست اسم سیصد را.
؟ (از انجمن آرا) (از آنندراج).
برآورده یک سر ز سنگ رخام
درازا و پهناش تیراست گام.
فردوسی (از فرهنگ رشیدی) (از انجمن آرا).
رجوع به انجمن آرا وآنندراج و به تیرست شود
لغت نامه دهخدا

تراست

تراست
اتحادیه ای مرکب از چند مؤسسه صنعتی یا مالی برای در دست گرفتن قیمت ها و کاستن از میزان رقابت ها
فرهنگ فارسی معین

تراست

تراست
اتحادیه ای که از همکاری چند مؤسسۀ صنعتی یا بازرگانیِ مربوط به یک رشته جهت تنظیم نرخ به دلخواه خود، کاهش رقابت و حفظ منافع خودشان تشکیل می شود
فرهنگ فارسی عمید

تیرست

تیرست
سیصد، 300برای مِثال کنیزان دوشیزه تیرست وشصت / به رخ هر یک آرایش بت پرست (اسدی - ۳۶۷)
تیرست
فرهنگ فارسی عمید

تیرست

تیرست
تیراست. تری ست، سه صد، سیصد (300). (فرهنگ فارسی معین) :
کنیزان دوشیزه تیرست و شصت
به رخ هر یک آرایش بت پرست.
اسدی.
ز زر خشت تیرست و سی بار پنج
که مردی یکی برگرفتن به رنج.
اسدی.
همه ره بد افکنده پنجاه میل
گرفتند تیرست و پنجاه پیل.
اسدی.
رجوع به تیراست و حاشیۀ برهان چ معین شود
لغت نامه دهخدا