جدول جو
جدول جو

معنی تگاوری - جستجوی لغت در جدول جو

تگاوری(تَ وَ)
تاخت و تاز. دویدن پرشتاب. به تعجیل دویدن
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تناوری
تصویر تناوری
تنومندی، فربهی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تصاویر
تصویر تصاویر
تصویرها، صورت کشیدن ها، درست کردن صورت چیزی ها، جمع واژۀ تصویر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تعاونی
تصویر تعاونی
بر مبنای تعاون، در علم اقتصاد بنگاهی که با همکاری اعضای آن و برای تامین منافع تمامی اعضا راه اندازی و اداره می شود، هر یک از شرکت هایی که به وسیلۀ اتوبوس و بعضاً سواری، به حمل مسافران برون شهری می پردازند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تگاور
تصویر تگاور
دونده، تیزرفتار، کنایه از اسب تندرو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تراورس
تصویر تراورس
چوب یا بتن ضخیم و مقاومی که در عرض خط آهن، با فاصلۀ یکسان زیر ریل ها کار می گذارند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گاوروی
تصویر گاوروی
آنچه مانند سر گاو باشد، گاوچهر، گاورنگ، برای مثال ببندت و آرد از ایوان به کوی / زند برسرت گرزۀ گاوروی (فردوسی - ۱/۶۱)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شناوری
تصویر شناوری
عمل شناور، شنا کردن روی آب
فرهنگ فارسی عمید
(تَ وَ)
تاختن. دویدن. تیزرفتاری. سبق:
عید رسید و مهرگان با دو جنیبه بر اثر
هردو جنیبه همعنان در گرو تکاوری.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(تَ وَ)
بمعنی اسب تیزرو و این مرکب است از تگ که بمعنی دویدن باشد و از لفظ آور که صیغۀ امر است. (غیاث اللغات). معنی ترکیبی آن منسوب به تگ است از عالم دلاور و تناور و معهذا اطلاق آن بر مرکب آمده و بعضی گویند اسب رهوار خصوصاً گوئیا صاحب تگ است که قدم باشد و قدم عبارت از رهواری است به یای مصدر و غیر رهوار عموماً. (آنندراج). تگاوره، اسب دوندۀ خوشرفتار. (ناظم الاطباء). تکاور:
و زانسو هیونی تگاور دوان
طلایه برافگند زی پهلوان.
فردوسی.
عنان تگاور همیداشت نرم
همی ریخت از دیدگان آب گرم.
فردوسی.
ز لشکر ز خویشان دو تن را بخواند
سبکشان بر اسب تگاور نشاند.
فردوسی.
به گور تگاور سمند افکنیم
به شمشیر برشیر بند افکنیم.
فردوسی.
چو وحشی گور در صحرا تگاور
چو مرغ آب در دریا شناور.
جامی
لغت نامه دهخدا
(َز)
حاکم نشین کانتون مانش از بخش کوتانس ساحل سین دارای 1195 تن سکنه
لغت نامه دهخدا
تصویری از تهاتری
تصویر تهاتری
پایاپایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هجاوری
تصویر هجاوری
منسوب به هجاور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لهاوری
تصویر لهاوری
منسوب به بهاور اهل لاهور لاهوری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شناوری
تصویر شناوری
عمل شناور شنا کردن روی آب سباحت شناگری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاجوری
تصویر تاجوری
تاج داری، سلطنت پادشاهی بزرگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تصاویر
تصویر تصاویر
نگارها و صورتها و نقشها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکاوری
تصویر تکاوری
تاختن، دویدن، تیز رفتاری
فرهنگ لغت هوشیار
همیارایی منسوب به تعاون یا شرکت تعاونی. شرکتی که برای کمک و یاری باعضای یک موسسه یا اداره تشکیل گردد
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی تراتیر چوب های ستبری که در ساختمان راه آهن به کار می رود تخته های چوبی ضخیم که در عرض راه آهن زیر ریل ها گذارند تا ریلها درمقابل عبور واگنهامقاومت بیشتری بخرج دهند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جنگاوری
تصویر جنگاوری
دلیری، شجاعت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دلاوری
تصویر دلاوری
دلیری شجاعت، جنگجویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تگاور
تصویر تگاور
دونده رونده، اسب تند رو، شتر تندرو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فناوری
تصویر فناوری
((فَ وَ))
تکنولوژی، علم به صنایع و حرفه ها، مجموع اصطلاحات فنی و صنعتی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جنگاوری
تصویر جنگاوری
شجاعت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تعاونی
تصویر تعاونی
منسوب و مربوط به تعاون، مجموعه ای که با کمک اعضای آن و برای تأمین منافع همه اعضا تشکیل می شود (اقتصاد)
فرهنگ فارسی معین
((تِ وِ))
تخته های چوبی ضخیم که در زیر ریل های راه آهن به طور عرضی قرار می دهند، ریل بند (واژه فرهنگستان)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تصاویر
تصویر تصاویر
((تَ))
جمع تصویر، صورت ها، پرده های نقاشی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دلاوری
تصویر دلاوری
شجاعت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ترابری
تصویر ترابری
حمل و نقل
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فراوری
تصویر فراوری
تولید
فرهنگ واژه فارسی سره
تنومندی، جسامت، فربهی، قوت، نیرومندی
متضاد: لاغری
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از تظاهری
تصویر تظاهری
Pretentious
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از شناوری
تصویر شناوری
Levitation, Flotation
دیکشنری فارسی به انگلیسی
توان، توانایی
فرهنگ گویش مازندرانی