جدول جو
جدول جو

معنی تکسی - جستجوی لغت در جدول جو

تکسی
(تَ جَثْ ثُ)
گلیم پوشیدن. (تاج المصادر بیهقی). گلیم بر اوکندن. (برافکندن) (زوزنی). کسا پوشیدن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). عبا پوشیدن، یقال: تکسی بالکساء، لبسه . (ازمنتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تاسی
تصویر تاسی
پیروی کردن، اقتدا کردن، تقلید کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سکسی
تصویر سکسی
دارای جاذبۀ جنسی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تکسیر
تصویر تکسیر
شکستن، درهم شکستن، شکاندن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تبسی
تصویر تبسی
طبق فلزی، سینی، برای مثال باز در بزم چمن، نرگس سرمست نهاد / بر سر تبسی سیمین قدح زرّ عیار (ابن یمین - ۱۰۸)
فرهنگ فارسی عمید
اتومبیل کرایه ای که در داخل شهر کار می کند و مردم را از محلی به محل دیگر می برد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تکسک
تصویر تکسک
هستۀ انگور، دانۀ انگور، تکس، تکش، تکژ، تکیز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تکدی
تصویر تکدی
با الحاح چیزی از مردم خواستن، گدایی، دریوزگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تکسر
تصویر تکسر
شکسته شدن، درهم شکسته شدن، خرد شدن، شکستگی
فرهنگ فارسی عمید
کلمه فرانسه متداول در زبان فارسی است و اختصار کلمه ’تاکسی -اتو’ میباشد، اتومبیل کرایه که در داخل شهرها مسافران را از نقطه ای به نقطۀ دیگر برد
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ کَسْ سی)
پوشندۀ کساء یعنی گلیم. (آنندراج) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کساء پوشیده. (ناظم الاطباء). رجوع به تکسی شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
نام بزرگی است از بزرگان ترک. (برهان). نام ملکی و ملکی است ازترکستان و شهری منسوب به خوبان و بمعنی حکمران و امیر نیز آمده و منسوب بدانجا را از ترکان خوب روی، پروردۀ تسکین خوانند. (انجمن آرا) (آنندراج). یکی از زمین داران ترکستان و نیز نام آن ملک که بدو منسوب است. (فرهنگ رشیدی). یکی از بزرگان ترکستان. (ناظم الاطباء). مصحف تکین. (حاشیۀ برهان چ معین) :
چاکران دگران آرزوی بنده کنند
نام فرزندان تکسین و تکین و دینار.
فرخی (دیوان ص 99).
چشم ودل رامن ملامت چون کنم ازعشق خویش
بند بر جان من آن پروردۀ تکسین نهاد.
امیر معزی (از انجمن آرا).
ای بسا باد و بوش تکسینان
ترت و مرت از دعای مسکینان.
سنایی (ایضاً).
سر سزد بر آل تکسین از نکویی یار من
وز شرف بر آل یاسین سر امیر اطهر سزد.
سوزنی.
تا که از یغما و تکسین از برای رزم و بزم
بندگان آرند شیطان بند حورالعین صور
از برای رزم دشمن وز برای بزم دوست
جز بت یغما مخوه جز لعبت تکسین مخر.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
(تَ جَ دُ)
پاره پاره کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ جَ دُ)
نیک شکستن. (زوزنی). بسیار شکستن. (منتهی الارب) (از غیاث اللغات) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) :
گر من به شکستن خم آیم
فریاد مکن بگاه تکسیر.
سوزنی.
، خشمناک شدن: فلان یکسر علیک الفوق او الارعاظ، او خشمناک است بر تو. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، قرار دادن کتاب را بر چند باب. (از اقرب الموارد) ، جمع کردن اسمی را که نه جمع سلامت بود. (زوزنی). جمع کردن کلمه را بر تغییر بناء آن و این اصطلاح علمای حرف است. (از اقرب الموارد). جمع التکسیر، جمع که بنای واحدش متغیر گردد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، به اصطلاح تعویذنویسان تقسیم کردن اعداد اسم بر خانهای تعویذ بنهجی که از هر طرف شمار برابر افتد. (غیاث اللغات). در علم جفر نوعی از بسط باشد... و بر علم جفر اطلاق گردد. (از کشاف اصطلاحات الفنون). و رجوع به بسط شود، در اصطلاح مهندسان بمعنی مساحت مستعمل است. (از کشاف اصطلاحات الفنون)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
پوست کندن و مقشر نمودن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
فرنسوی فرابر اتومبیل کرایه یی که مسافران رادر داخل شهر از نقطه ای بنقطه دیگر برد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکسیر
تصویر تکسیر
نیک شکستن، بسیار شکستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متکسی
تصویر متکسی
گلیم پوشنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحسی
تصویر تحسی
پستانوشی به پستا (نوبت) نوشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
یکدیگر را به صبر فرمودن پیروی رویکرد، شکیبایی پیروی کردن اقتدا کردن، شکیب ورزیدن شکیبایی کردن، پیروی اقتدا، شکیبایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکری
تصویر تکری
روی در هم کشیدن روی ترش کردن، ناخوشداشت، دست کم گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکسب
تصویر تکسب
تظاهر بکسب کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکسر
تصویر تکسر
شکسته شدن، خرد شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکسیف
تصویر تکسیف
پاره پاره کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکمی
تصویر تکمی
نهانیدن، تازه گشتن پیمان نو پیمانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکنی
تصویر تکنی
بر نام یابی (برنام لقب کنیه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکدی
تصویر تکدی
گدائی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکیس
تصویر تکیس
اظهار زیرکی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترسی
تصویر ترسی
سپرسان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکسک
تصویر تکسک
استخوان و تخم انگور هسته انگور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاکسی
تصویر تاکسی
اتومبیل کرایه ای که مسافران را در داخل شهر از نقطه ای به نقطه دیگر برد
تاکسیمتر: دستگاهی که در تاکسی نصب می شود برای نشان دادن مقدار مسافت پیموده شده تا براساس آن نرخ کرایه مسافر تعیین شود
تاکسی تلفنی: نوعی تاکسی که به وسیله تلفن آن را فرامی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تأسی
تصویر تأسی
((تَ أَ سّ))
پیروی کردن، اقتدا کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تکسر
تصویر تکسر
((تَ کَ سُّ))
شکسته شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تکدی
تصویر تکدی
((تَ کَ دِّ))
گدایی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تکسیر
تصویر تکسیر
((تَ))
شکستن، مساحت کردن
فرهنگ فارسی معین