- تپاندنی (تَ دَ)
مرکّب از: تپاندن + یای لیاقت، قابل فروکردن. قابل جای دادن
معنی تپاندنی - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آگنده کردن، پر کردن، چیزی را با زور و فشار میان چیز دیگر جا دادن، تپاندن، تپانیدن
چیزی را با زور و فشار در چیز دیگر داخل کردن، چپاندن
چیزی را به قیمت زیاد فروختن
پر کردن
چیزی را به قیمت زیاد فروختن
پر کردن
دارای نیت ماندن در جایی مثلاً میهمان ها امشب ماندنی هستند، ماندگار مثلاً خاطرۀ ماندنی، کنایه از قابل زنده ماندن
حرکت دادن چیزی در جای خود مانند جنباندن درخت، تکان دادن، جنباندن، به حرکت درآوردن چیزی به طور ناگهانی
(نَ دَ)
لغت نامه دهخدا
رفتنی. که مقیم و ماندنی نیست. مقابل ماندنی، مردنی. که مرگش نزدیک است. رجوع به نماندن شود
(رَ / رِ دَ)
لغت نامه دهخدا
قابل رساندن. لایق رسانیدن. شایستۀ ایصال. درخور رسانیدن. (ازیادداشت مؤلف). و رجوع به رساندن و رسانیدن شود
(کَ / کِ دَ)
لغت نامه دهخدا
قابل کشاندن. قابل کشیدن. کشیدنی. (یادداشت مؤلف) ، منجر ساختنی. (یادداشت مؤلف)
(چَدَ)
لغت نامه دهخدا
منسوب به چراندن، یعنی جائی که لایق و قابل چراندن باشد. (ناظم الاطباء). چرانیدنی. آنچه بکار چراندن آید. سبزه و گیاهی که چراندن را شاید
(گُ / گِ / گَ گُ تَ)
لغت نامه دهخدا
طپاندن. چیزی رابزور در ظرفی جادادن. (فرهنگ نظام). مصدر منحوت از تپمک ترکی. بفشار جای دادن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) ، بسیار خوردن. (یادداشت ایضاً)
کسی که زنده خواهد ماند (مثلا مریضی که قبلا امیدی ببقای او نمانده بود و اکنون شفایافته)، قابل دوام، مقیم ماندگار مقابل رفتنی
تپانیدن، چپاندن، چپانیدن، به زور جا دادن، به زور فرو کردن، فرو کردن