- تَزَلَّجَ
- اسکی کردن، اسکیت سواری
معنی تَزَلَّجَ - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ازدواج کردن، او ازدواج کرد، عروسی کردن
فارغ التحصیل شدن، فارغ التحصیلی
حرف زدن، صحبت کردن
کم شدن، کوچک شدن
نوسان داشتن، نوسان
موج دار کردن، موج دار شدن
یاد گرفتن، برای یادگیری
متعلّق بودن، او دلبسته شد
نفوذ کردن، نفوذ، دزدیدن
بالا رفتن، پیاده روی
زیبا کردن، خودت را آراسته کن