- تَجَعَّدَ
- چروکیدن، چین و چروک، چروک شدن، چین چین کردن، چروک خوردن، چشمک زدن از درد، چین خوردن
معنی تَجَعَّدَ - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
درونی سازی کردن، او ریشه دوانید
برجستگی، چین و چروک، چهره در هم کشیدن، اخم
تزلزل کردن، درنگ کردن
چنگال زدن، او منشعب شد
گسترده شدن، گسترش
مقاومت کردن، شورش، شورش کردن
آه و فغان کردن، آه
آزار دادن، زور
دزدکی نگاه کردن، جاسوسی کردن، فضولی کردن، پشت سر کسی نگاه کردن
بلور شدن، منجمد کردن
آروغ زدن
لب و لوچه انداختن، استخر
پرهیز کردن، برای جلوگیری از
پرسه زدن، سرگردان، پیاده روی طولانی کردن، سرگردان شدن
ترغیب کردن، او تجمّع کرد
لباس درآوردن، بی طرفی
تجسّم کردن، او مجسّم شد، محقّق شدن
چهره در هم کشیدن، چین و چروک
چروک، فرفری، چروک دار