- توژی
- ضیافتی که در آن هر کس طعامی با خود آورد و با هم تناول کنند دانگی
معنی توژی - جستجوی لغت در جدول جو
- توژی
- توشی، نوعی ضیافت که در آن هرکس هر طعامی دارد بیاورد و با هم بخورند، نوعی ضیافت که هر کسی سهم خود را بدهد
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
طوطی
میرانیدن، جان برداشتن
ضیافتی که در آن هر کس طعامی با خود آورد و با هم تناول کنند دانگی
منسوب به توز، پارچه کتانی نازکی که نخست در شهر توز می بافته اند
نوعی پارچه، پارچه لطیف و مشبک و از آن جامه و پرده و یراق جامه کنند
برابر کردن زمین را بر کسی
صواب جستن
دزد و عیارو راهزن
دوستی مهر ورزی، جانشین کردن، امید بستن
حذر کردن، پرهیز کردن
درونی، اندرونی، تیوب
میرانیدن، تمام حق را گرفتن
تون تاب، کسی که در گلخن حمام زندگی کند،
کنایه از خانه به دوش، آواره،
کنایه از دزد، راهزن
از مردم تون
کنایه از خانه به دوش، آواره،
کنایه از دزد، راهزن
از مردم تون
پرهیز کردن، خود را حفظ و نگه داری کردن
تولا، دوستی، مقابل تبرا، در فقه دوستی با دوستان علی بن ابی طالب و فرزندانش
از درختان جنگلی که در جنگل های مرطوب می روید و بلندیش به چهار متر می رسد، برگ هایش تلخ و قابض است، برگ و پوست آن به سبب قابض بودن به شکل مرهم یا شیاف در بواسیر به کار می رود
دمیر آغاجی، انجیلی، آسوندار، انچیلو، انجیلو
دمیر آغاجی، انجیلی، آسوندار، انچیلو، انجیلو
نوعی ضیافت که در آن هرکس هر طعامی دارد بیاورد و با هم بخورند، نوعی ضیافت که هر کسی سهم خود را بدهد
خمیدگی انحنا: قوس گوژی پشت، قوس
پشت کردن، برگشتن، برگشت
مهمانی که در آن هر کس خوراک خود را با خود بیاورد
پارچه کتانی که در شهر توز (از شهرهای قدیم فارس) می بافتند، جامه تابستانی
تهیه شده در توز
طوطی، پرنده ای با پرهای سبز و سرخ و منقار خمیده که می تواند بعضی اصوات را تقلید کند
Gauzy
прозрачный
durchsichtig
прозорий