جدول جو
جدول جو

معنی توئی

توئی
از درختان جنگلی که در جنگل های مرطوب می روید و بلندیش به چهار متر می رسد، برگ هایش تلخ و قابض است، برگ و پوست آن به سبب قابض بودن به شکل مرهم یا شیاف در بواسیر به کار می رود
دمیر آغاجی، انجیلی، آسوندار، انچیلو، انجیلو
تصویری از توئی
تصویر توئی
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با توئی

توئی

توئی
چگونگی تو. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). تو بودن. این کلمه در خطاب آید و افادۀ جدائی از جمع و دیگران کند چنانکه در مقام یگانگی گویند منی و توئی در میان نیست، یعنی جدایی و دوگانگی از میان رفته است و وحدت جایگزین آن شده است:
گرنیست گشتی از خود و، با تو، توئی نماند
از نیستی در آینۀ دل نشان طلب.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 745).
اینجا منی و توئی نباشد
در مذهب ما دوئی نباشد.
نظامی.
دوستئی کآن ز توئی و منی است
نسبت آن دوستی از دشمنی است.
نظامی.
که ام من چه دارم تو داری توئی
الهی پناه نزاری توئی.
نزاری قهستانی (دستورنامه چ روسیه ص 48)
لغت نامه دهخدا

توری

توری
گیاهی درختچه ای و زینتی از خانواده حنا که گلهای خوشه ای بنفش و تاج گسترده دارد
توری
فرهنگ نامهای ایرانی

توشی

توشی
ضیافتی که در آن هر کس طعامی با خود آورد و با هم تناول کنند دانگی
توشی
فرهنگ لغت هوشیار

توژی

توژی
ضیافتی که در آن هر کس طعامی با خود آورد و با هم تناول کنند دانگی
توژی
فرهنگ لغت هوشیار

توزی

توزی
منسوب به توز، پارچه کتانی نازکی که نخست در شهر توز می بافته اند
توزی
فرهنگ لغت هوشیار

توری

توری
نوعی پارچه، پارچه لطیف و مشبک و از آن جامه و پرده و یراق جامه کنند
فرهنگ لغت هوشیار