جدول جو
جدول جو

معنی توپر - جستجوی لغت در جدول جو

توپر
مقابل توخالی، آنچه میان تهی نباشد مثلاً لاستیک توپر، کنایه از شخص پخته و کارآزموده، کنایه از تودار
تصویری از توپر
تصویر توپر
فرهنگ فارسی عمید
توپر
(پُ)
انباشته. مقابل کاواک و توخالی. از: ’تو’ (داخل، اندرون) + ’پر’ (مملو، انباشته)
لغت نامه دهخدا
توپر
انباشته
تصویری از توپر
تصویر توپر
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از توقر
تصویر توقر
آهستگی نمودن، بردبار شدن، وقار، سنگینی و گران مایگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سوپر
تصویر سوپر
سوپر مارکت
اتوبوسی که اتاق آن راحت تر و تعداد صندلی هایش از اتوبوس های دیگر کمتر است، شهوانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از توفر
تصویر توفر
بسیار شدن، نگه داشتن حرمت کسی
فرهنگ فارسی عمید
(تَ)
درشت شدن راه. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). سخت گردیدن مکان. (از اقرب الموارد). دشوار گشتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، سختی نمودن در چیزی، دشوارکار گردیدن مرد، سرگشته و متحیر گردیدن در کلام. یقال: توعر فی الکلام، ای تحیر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ رَحْ حُ)
فروخوردن دارو را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بلعیدن دارو به دنبال هم. (از اقرب الموارد) ، به ناپسندی آب آشامیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). با کراهت آب نوشیدن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(پَ)
نام بازی معروف در هند که چهار رکن دارد و هر رکنی بیست وچهار خانه، هشت در طول و سه در عرض. بنابراین بازی بر سه قرعه و شانزده مهره است، چنانکه هر ربعی رنگی خاص داشته باشد:
خزان نموده مگر چو پری خیابان را
که رنگ باخته دیدیم ما گلستان را.
سراج (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(دُ)
از خانواده های معروف انگلستان است. در فاصله سالهای 1485 و 1603 میلادی پنج تن از فرمانروایان انگلستان از این خانواده برخاسته اند که عبارتند از هانری هفتم و هانری هشتم و ادوارد ششم و ماری و الیزابت. (از لاروس)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
به اسراف رفتن و پریشان شدن مال. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، به کار دشوار افتادن. (آنندراج) (از اقرب الموارد). یقال: تودر فی الامر، به کار دشوار افتاد. و قد یکون التودر فی الصدق و الکذب و هو ایرادک صاحبک فی مهلکه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ رَعْ عُ)
وزیری کردن. (تاج المصادر بیهقی). وزیر شدن و وزیری نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ رَجْ جُ)
سخت گردیدن پی و گردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). سخت شدن پی و مانند وتر گردیدن. (از اقرب الموارد).
- توتر قضیب، فریسموس. علتی است که بی آرزوئی حاجت مرد برخاسته ماند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به افریسموس و فریسموس و فریسیموس شود
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان رودقات است که در بخش مرکزی شهرستان مرند واقع است و 848 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
منسوب به توپ، بمعنی بسته و بهم پیچیده،
- ریش توپی، ریش انبوه،
،
چوب مدورگونه که راه آب حوض یا زیرآب حمام و جز آن، بدان استوار کنند، گلوله مانندی ازچوب تراشیده برای سد راه آب، (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)، یک قسمت از احشاء گوسفند که چون گلوله ایست، جزوی از شکنبۀ نشخواریان، قطنه، ذات الاطباق، قبه، هزارخانه، (یادداشت ایضاً)، رجوع به معده شود
لغت نامه دهخدا
(تُپْ فِ)
رودلف. داستان نویس و طراح سویسی که در سال 1799 میلادی در ژنو متولد شد و در سال 1846 درگذشت. آثاراو مشحون از ظرافت و لطف است. (از لاروس). و رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود
لغت نامه دهخدا
به لغت زند و پازند سیب را گویند و به عربی تفاح خوانند، (برهان) (آنندراج) (از ناظم الاطباء)، در برهان بمعنی سیب آورده و نوشته لغت زند است، (انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
ریمناک شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
وقار نمودن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). آهستگی نمودن و بردبار شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). آهسته و بردبار شدن. (از اقرب الموارد). حرمت نگاه داشتن. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
حق کسی یا حق چیزی تمام بدادن. (تاج المصادر بیهقی) (از زوزنی). نگاه داشتن حرمت کسی را: توفر علیه. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : کار او به جمعیت لشکر و توفر آلت و عدت به نظام رسید. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 169)
لغت نامه دهخدا
(تَ رَمْ مُ)
سخت برافروختن به خشم. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). از خشم برافروختن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
مرکز بلوکی در ناحیۀ برسویر در ایالت دوسور فرانسه است که 10600 تن سکنه دارد و قصری از قرن هفدهم در آنجا باقی مانده و دارای بازار فروش غلات و محصولات کشاورزی است، (از لاروس)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سوپر
تصویر سوپر
پیشوند نشان دهنده بزرگی و شدت که در اول کلمه افزوده میشود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توقر
تصویر توقر
وقار نمودن، بردبار شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توکر
تصویر توکر
پر شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تومر
تصویر تومر
غده، توده ای از نسج غیر مادی در بدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توهر
تصویر توهر
راه سخن بستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تودر
تصویر تودر
هرزه گساری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توغر
تصویر توغر
بر افروختن خشمیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توفر
تصویر توفر
نگاهداشتن حرمت کسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توپک
تصویر توپک
مخزن و گنجینه و انبار خانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توفر
تصویر توفر
((تَ وَ فُّ))
احترام گذاشتن، حرمت نگاه داشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از توقر
تصویر توقر
((تَ وَ قُّ))
بردبار شدن، آهستگی کردن، سنگینی کردن، سنگینی، گرانمایگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سوپر
تصویر سوپر
((پِ))
عالی، برتر، بزرگ، ویژگی هر نوع وسیله نقلیه مسافربری که بزرگ تر و دارای امکانات بهتر و رفاه بیشتر است، سکسی
فرهنگ فارسی معین
بالا
دیکشنری اردو به فارسی