جدول جو
جدول جو

معنی توپر - جستجوی لغت در جدول جو

توپر
انباشته
تصویری از توپر
تصویر توپر
فرهنگ لغت هوشیار
توپر
مقابل توخالی، آنچه میان تهی نباشد مثلاً لاستیک توپر، کنایه از شخص پخته و کارآزموده، کنایه از تودار
تصویری از توپر
تصویر توپر
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از توپک
تصویر توپک
مخزن و گنجینه و انبار خانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توفر
تصویر توفر
نگاهداشتن حرمت کسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توغر
تصویر توغر
بر افروختن خشمیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تودر
تصویر تودر
هرزه گساری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توهر
تصویر توهر
راه سخن بستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تومر
تصویر تومر
غده، توده ای از نسج غیر مادی در بدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توکر
تصویر توکر
پر شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توقر
تصویر توقر
وقار نمودن، بردبار شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سوپر
تصویر سوپر
پیشوند نشان دهنده بزرگی و شدت که در اول کلمه افزوده میشود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توفر
تصویر توفر
بسیار شدن، نگه داشتن حرمت کسی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سوپر
تصویر سوپر
سوپر مارکت
اتوبوسی که اتاق آن راحت تر و تعداد صندلی هایش از اتوبوس های دیگر کمتر است، شهوانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از توقر
تصویر توقر
آهستگی نمودن، بردبار شدن، وقار، سنگینی و گران مایگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از توقر
تصویر توقر
((تَ وَ قُّ))
بردبار شدن، آهستگی کردن، سنگینی کردن، سنگینی، گرانمایگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از توفر
تصویر توفر
((تَ وَ فُّ))
احترام گذاشتن، حرمت نگاه داشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سوپر
تصویر سوپر
((پِ))
عالی، برتر، بزرگ، ویژگی هر نوع وسیله نقلیه مسافربری که بزرگ تر و دارای امکانات بهتر و رفاه بیشتر است، سکسی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تور
تصویر تور
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام دومین فرزند فریدون پادشاه پیشدادی
فرهنگ نامهای ایرانی
یکی از آلات جنگ است که برای تیز اندازی از مسافت دور بکار میرود که دارای لوله بزرگ و بلند است و بمعنی توپ پلاستیکی که بچه ها با آن بازی میکنند
فرهنگ لغت هوشیار
پارچه سوراخ سوراخ، مانند تور ماهیگیری یا پرده تور و یا به معنی جاری و روان شدن گردش، سیاحت، چرخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تور
تصویر تور
پارچه ای لطیف از نخ یا جنس دیگر با سوراخ های ریز که برای پرده یا چیز دیگر به کار می رود، وسیله ای برای به دام انداختن پرندگان یا صید ماهی که از نخ ضخیم یا ریسمان می بافند مثلاً تور ماهیگیری، وسیله ای سوراخ دار که به جای کیسه و جوال به کار می رود مثلاً تور کاهکشی
وحشی
سیاحت دسته جمعی که از طرف مؤسسات گردشگری ترتیب داده می شود، مؤسسۀ گردشگری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از توپ
تصویر توپ
گوی لاستیکی که با آن بازی کنند، یک بسته پارچه که در کارخانه به میزان معین پیچیده و به آن مارک زده باشند، در امور نظامی از ادوات جنگ با لولۀ بزرگ و دراز برای تیراندازی به مسافت های دور مثلاً توپ صحرایی، توپ کوهستانی، توپ قلعه گیری، توپ ساحلی، توپ دریایی، توپ هواپیمازنی
توپ زدن: بدون داشتن ورق خوب روی دست حریف زدن و مبلغ را زیاد کردن که حریف جا بزند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تور
تصویر تور
تبر، وسیله ای فلزی و برنده با دستۀ چوبی که برای شکستن درخت و چوب به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از توپ
تصویر توپ
یکی از سلاح های آتشین جنگی که توسط آن گلوله های بزرگ را به مسافت دور پرتاب کنند، گوی لاستیکی انباشته از باد که با آن بازی کنند، واحد شمارشی برای پارچه، کنایه از وضع مالی خوب
توپ کسی پر بودن: کنایه از خشمگین و شاکی بودن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تور
تصویر تور
((تُ))
تیره و تاریک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تور
تصویر تور
گردش، سیر، مسافرت، هر نوع سفر برنامه ریزی شده به یک یا چند مقصد و برگشت به مبدأ، گشت (واژه فرهنگستان)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تور
تصویر تور
پارچه نخی نازک و لطیف و سوراخ سوراخ، نوعی دام برای صید ماهی و پرندگان، بافته شده از نخ های محکم
تور کردن: شکار کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تور
تصویر تور
((تَ وَ))
ابزاری فولادی که با آن هیزم، چوب و مانند آن را خرد می کنند، تبر
فرهنگ فارسی معین