جدول جو
جدول جو

معنی تولوزا - جستجوی لغت در جدول جو

تولوزا
(تُ لُ)
شهری است در اسپانی که 15000تن سکنه و کارخانه های پارچه بافی دارد. (از لاروس)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تولوئن
تصویر تولوئن
مایعی بی رنگ، فرّار و قابل اشتعال که در قطران زغال سنگ وجود دارد و جهت تهیۀ مواد منفجره، دارو و بعضی رنگ ها به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مولوزن
تصویر مولوزن
نوازندۀ مولو، آنکه مولو می زند، برای مثال مرا بینند در سوراخ غاری / شده مولو زن و پوشیده چو خا (خاقانی - ۲۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تولا
تصویر تولا
دوستی، مقابل تبرا، در فقه دوستی با دوستان علی بن ابی طالب و فرزندانش
فرهنگ فارسی عمید
شهری در روسیّه که در شمال مسکو واقع است و 320400 تن سکنه دارد، کارگاههای تولید اسلحه و چاقوسازی و کارخانه های سماورسازی این شهر شهرت دارد، (از لاروس)، رجوع به قاموس الاعلام ترکی ذیل کلمه توله شود
لغت نامه دهخدا
(تِ وَ وَ)
دزی در ذیل قوامیس عرب این کلمه را بلبل (پرندۀ معروف خوش آواز) معنی کرده است. رجوع به دزی ج 1 ص 155 شود
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان اجارود است که در بخش گرمی شهرستان اردبیل واقع است و 620 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
از فرزندان چنگیزخان مغول و جد اعلای ایلخانان مغول است، رجوع به جامعالتواریخ بلوشه و تاریخ غازان و تولی شود
لغت نامه دهخدا
(تُ)
شهری است در کشور مکزیک که 53000 تن سکنه و کارخانه های تولید مواد غذائی دارد. (از لاروس). رجوع به قاموس الاعلام ترکی ذیل کلمه تولوقه شود
لغت نامه دهخدا
بلا و سختی و داهیه، یقال: جاء بتولاه، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)، رجوع به تاج العروس ج 7 ص 243 س 4 و 5 شود
لغت نامه دهخدا
موزا یا ترموزا، مادر فرهاد پنجم پادشاه اشکانی که با پسرش بر تخت نشسته و زمام امور مملکت را بدست گرفت. رجوع به تاریخ ایران باستان ج 3 ص 2661 و 2680 شود
لغت نامه دهخدا
(دِ)
مولوزننده. نوازندۀ مولو. آنکه مولو می نوازد. آنکه نی یا شاخک جوکیان و کشیشان نوازد. (از یادداشت مؤلف) :
مرا بینند اندر کنج غاری
شده مولوزن و پوشیده چوخا.
خاقانی.
به بانگ و زاری مولوزن از دیر
به بند آهن اسقف بر اعضا.
خاقانی.
و رجوع به مولو شود
لغت نامه دهخدا
تلکا، تلکو، تولک، نامهائی است که در گرگان و نور به امرود میدهند و در منجیل و کلاردشت و درفک امرود و ارموت می نامند و آنچه در جنگلهاست قسم پیروس کرداتا است، (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)، رجوع به جنگل شناسی ساعی ص 338 و امرود و گااوبا شود
لغت نامه دهخدا
ضرب به پوز، با خوردن و زدن صرف می شود، (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(تَ وَلْ لا)
محبت و امید... و دوست داشتن... اگرچه برای این معنی تولی... است لیکن فارسیان به تصرف خود به ’الف’ خوانند چنانکه تمنی را تمنا گویند. (غیاث اللغات) (آنندراج). محبت و دوستی. ضد تبرا. (ناظم الاطباء). بجای تولی استعمال شده است. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
آنگه که مجرد شوی نیاید
از تو نه تولا نه تبرا.
ناصرخسرو.
من تولا به علی دارم کز تیغش
بر منافق شب و بر شیعه نهار آید.
ناصرخسرو.
دینست و علم رحمت و خوددانی
این را اگر تو ز اهل تولائی.
ناصرخسرو.
آید بر هر کس که بر او کرد تولا
از مجلس او دولت و نعمت متوالی.
سوزنی.
نه از عباسیان خواهم معونت
نه از سلجوقیان دارم تولا.
خاقانی.
بگذریم از فلک و دهر، در کعبه زنیم
کاین دو را هم به در کعبه تولا بینند.
خاقانی.
لبهای شاهان درگهش کوثر دم از خاک رهش
جنت به خاک درگهش روی تولا داشته.
خاقانی.
نخستین پیکر آن نقش دلبند
تولا کرده بر نام خداوند.
نظامی.
چگونه ست و این ناحفاظی ز چیست
حفاظ شما را تولا به کیست ؟
نظامی.
چون تبرا نیستت ازخویشتن
پس به عشق او تولا چون کنی ؟
عطار.
که عیبم کند بر تولای دوست
که من راضیم کشته در پای دوست.
سعدی (بوستان).
تولای مردان آن مرزو بوم
برانگیختم خاطر از هند و روم.
سعدی (بوستان).
به تولای تو در آتش محنت چو خلیل
گوئیا در چمن لاله و ریحان بودم.
سعدی.
، برگشتن، حکومت نمودن، به کار کسی قیام نمودن. (غیاث اللغات) (آنندراج). به همه معانی رجوع به تولی شود
لغت نامه دهخدا
شهری است در اوکلاهما از ممالک متحدۀ امریکای شمالی که 182700 تن سکنه دارد و یکی از مراکز نفت امریکاست، (از لاروس)
لغت نامه دهخدا
شهر و حاکم نشین ایالت گارون در کشور فرانسه که بر کنار رود گارون واقع است و 264400تن سکنه دارد، کلیسای بزرگ سن - اتین که متعلق به قرنهای سیزده و چهارده میلادی است در این شهر قرار دارد، علاوه بر آن آثار تاریخی و موزه و ساختمانهای مختلف قرون وسطی در این شهر فراوان است، دانشگاه این شهرشهرت فراوان دارد، تولوز از مراکز بازرگانی و صنعتی است و کارخانه های متعددی در آن تأسیس شده است، (ازلاروس)، رجوع به قاموس الاعلام ترکی ذیل تولوزه شود
لغت نامه دهخدا
(وَ کَ)
دهی است از دهستان میان دورود بخش مرکزی شهرستان ساری. سکنۀ آن 800 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
دوستی مهر ورزی، جانشین کردن، امید بستن تولی. مقابل تبری. محبت و امید، دوست داشتن و بمعنی بلا و سختی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توپوز
تصویر توپوز
ترکی گرز گرزک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلوا
تصویر تلوا
در پی دنبال در پی از دنبال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تووزع
تصویر تووزع
متفرق شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توپوزی
تصویر توپوزی
تودهنی، سخن تند و تحقیرآمیز
فرهنگ فارسی معین
تحول آفرین، دگرگون ساز
متضاد: رکودزا، تحول زدا
فرهنگ واژه مترادف متضاد
دوستی، محبت، مودت، مهربانی، وداد، همدمی، امید
متضاد: تبرا
فرهنگ واژه مترادف متضاد
از توابع میان دورود ساری
فرهنگ گویش مازندرانی
ابر غلیظ همراه با باران
فرهنگ گویش مازندرانی