جدول جو
جدول جو

معنی مولوزن

مولوزن
نوازندۀ مولو، آنکه مولو می زند، برای مثال مرا بینند در سوراخ غاری / شده مولو زن و پوشیده چو خا (خاقانی - ۲۶)
تصویری از مولوزن
تصویر مولوزن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با مولوزن

مولوزن

مولوزن
مولوزننده. نوازندۀ مولو. آنکه مولو می نوازد. آنکه نی یا شاخک جوکیان و کشیشان نوازد. (از یادداشت مؤلف) :
مرا بینند اندر کنج غاری
شده مولوزن و پوشیده چوخا.
خاقانی.
به بانگ و زاری مولوزن از دیر
به بند آهن اسقف بر اعضا.
خاقانی.
و رجوع به مولو شود
لغت نامه دهخدا

مولو زن

مولو زن
نوازنده مولو: (مرا بینند در سوراخ غاری شده مولو زن و پوشیده چوخا) (خاقانی. سج. 26)
مولو زن
فرهنگ لغت هوشیار

مولون

مولون
نام سردار آنتیوکوس (برادر سلوکوس) که از طرف وی ساتراپ ماد شد، اما مولون یاغی شد و ولایت بابل را که همجوار ساتراپی او بود تسخیر کرد و سرداران آنتیوکوس مکرر از مولون شکست خوردند. و سرانجام پادشاه شخصاً به جنگ او شتافت و مولون که خبر رسیدن شاه را شنید چون از مردم بابل و خوزستان که تازه به اطاعت او درآمده بودند اعتماد نداشت پلی بر روی دجله بست تا نیروی خود را از آب گذرانیده به آپولونی برسد. (از کرد ص 159) (از ایران باستان ج 3 ص 2080)
دوازدهمین از خانان مغولستان از نسل چنگیز (از سال 857 تا 867 هَ. ق). (ترجمه طبقات سلاطین اسلام لین پول ص 191) (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

مولیدن

مولیدن
درنگ کردن، دیر کردن، دیر ماندن، برای مِثال بمولیم تا آن سپاه گران / بیایند گُردان و جنگ آوران (فردوسی - ۳/۱۳۵)
مولیدن
فرهنگ فارسی عمید

پهلوزن

پهلوزن
کسی که با دیگری در قدر و مرتبه لاف برابری و همسری بزند، برای مِثال وگر نیز پهلوزنی را بکشت / از او بهتری را قوی کرد پشت (نظامی۵ - ۸۷۵)
پهلوزن
فرهنگ فارسی عمید

مولویه

مولویه
فرقه ای از صوفیان پیرو جلال الدین محمد بلخی (مولوی)
مولویه
فرهنگ فارسی عمید

کولوفن

کولوفن
ماده ایست رزینی (از جنس سقز) که ضمن تقطیر انواع تربانتین ها خصوصا تربانتین های مستخرج از انواع کاجها حاصل میشود. در صنعت معمولا سقز حاصل از درخت کاج را در معرض جریان بخار آب قرار میدهند تا اسانس های آن جدا شود و در نتیجه ماده ای زرینی بصورت توده شفاف زرد رنگ شیشه یی باقی میماند که همان کلفن است. کلفن در دارو سازی در ساختن تعداد زیادی از مشمع ها و پماد ها و ضماد ها بکار میرود و بعلاوه برای آنکه مو های آرشه ویلن روی سیمها ویلن نلغزد و موجب ارتعاش کامل شود مو های آرشه ویلن را بان آغشته کنند قلفونیا زنگباری علک یابس کلوفان
فرهنگ لغت هوشیار